درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

گل پامچال

خلبان چند روز پیش یه گلدون کوچک پامچال خرید. یه گلدون مشکلی با گل های بنفش، دقیقا رنگ کوسن ها و تم خونمون. 

گلدونو گذاشتم رو میز و وقتی کار میکنم جلوی چشممه. انقدر حس دارم نسبت بهش که نمیتونم توصیف کنم. فک کنم هفته دیگه خواستیم بریم دز با خودمون ببریمش :)

ولی کلا گلدون خیلی بهمون نمیفته. اولین بار که خاله بزرگ خلبان میخواست بیاد خونمون برامون یه گلدون فلفل آورد خیلی قشنگ بود و چند تا فلفل رنگی به بوته آویزون بود. گذاشتمش تو پنجره آشپزخونه، خیلی خوشم میومد ازش. باهاش حرف میزدم موقع آشپزی، ولی بعد از چند هفته نابود شد.

بعد تر عمه اینا یه گلدون خیلی خوشکل با یه گل سبز خیلی خوشرنگ برام آوردن... فکرشم نمیکردم خراب بشه ولی اینم سر چند هفته عمرشو داد به شما.

ولی این پامچاله کلا قضیش فرق میکنه. اول اینکه خلبان خریده بعدا دقیقا ست شده با خونمون. ببینم این یکی چقدر دووم میاره.

چقدر اسفند زود اومد دوباره. به قول خاله معصومه ی مامانم، سال ها دیگه سال نیستند مث ماه شدن مث همه چی که دیگه مث قدیما نیس، سال ها هم مث قبل نیستن دیگه. انگار دیروز بود که گلی از نیمه اسفند میگفت آجی سال تحویل خونه ما می مونی یا میری خونه داداش اینا؟ مث دیروز بود که دو روز قبل از عید مامان در تدارکات شدید اولین عید بعد از عروسیمون بود و ماشینو بار کردیم بردیم خونه خلبان اینا و وقتی دیدیم خونشون خیلی شلوغه و موقع سال تحویل همه دور مامان باباشن خیالمون راحت شد و عصرش خلبان آروم در گوشم گفت آماده شو بریم دزفول، و وقتی رسیدیم دزفول مامان اینا بسی خوشحال شدن از برگشتنمون. سال تحویل دیر وقت بود و همه خوابمون میومد... هر کی میخواست بخوابه اون یکی نمی ذاشت... تو تراس خونه بابا اینا نشسته بودیم و حرف میزدیم... تا سال تحویل... بعدشم همه به هم عیدی دادن و لالا. این همه استرس ها و  این همه کی کجا باشه ها و ناراحتی ها و تلاش های مامان واسه تمیز بودن خونه و لباس نو پوشیدن و ... همه فقط واسه این یه ربع بود.

.

.

.

حالا باز اسفند اومد و من استرس همه چیو با هم دارم. واقعا هم نمی دونم برای چی.