درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

جو گیرانه

دیروز تو یه حرکت جو گیرانه خمیر نون درست کردم... شب که خلبان اومد خونه نشوندمش پای وردنه و چونه گرفتن :)))) نون تافتون درست کردیم تو ماهی تابه خیلی باحال بود :) 

.

.

.


زندگی هامون چقدر در گذر زمان متفاوت میشن... 4 سال قبل همه وقتمو با آدمایی میگذروندم که کلا سبک زندگیمو تغییر داده بودن...  به شدت وابستشون بودم... یه جورایی مث هم شده بودیم... دوستشون داشتم و دلم براشون تنگ میشد... الان هر چند ماه یک بار حتی خبر هم از هم نمیگیریم... ولی با اینکه تو یه شهر زندگی میکنیم حتی تلاشی هم نمیکنیم برای دیدن همدیگه.


یه حالت دیگه هم دارم اینکه هر روز و هر روز دلم واسه بعضی از آدما تنگه و هر روز و هر روز ناراحتم از اینکه ما چقدر کم همدیگه رو میبینیم.... و حتی اگه سالها نبینمشون دلم گرمه به بودنشون و همیشه خیلی خیلی دوستشون دارم... مث عطیه مث مهرانگیز مث دایی محمدرضا مث دایی علی مث عمو سعید و عمو فریدون... آدمایی که هیچ وقت کمک هاشونو تو روزهای سخت زندگیم فراموش نمیکنم.


.

.

.


چند روز پیش دایی محمدرضا یه عکس گذاشته بود اینستاگرام،... براش نوشتم خوشتیپ منی تو... بهم پیام داد و گفت جاتون همیشه خالیه و پیام هاتونو که میخونم اشک تو چشمام میاد.... بعدش واقعا فکر کردم ما چقدر داریم به خودمون و عزیزامون ظلم میکنیم که دور از همه فامیل زندگی میکنیم... و انقدر کم میریم دزفول.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد