خونه ی آرزوها

حالا مونده تا خونمون آماده بشه.... کلی کار داره و کلی خرید... الان تو یه اتاقش یه فرش 6 متری انداختیم و یه هفته یه زندگی پیک نیکی داشتیم.... روزهای خیلی قشنگی بودن... شب ها تو محوطه با خلبان پیاده روی رفتیم و بعد از پیاده روی آخر شب جلوی خونمون بدمینتون بازی کردیم و.... با هم فیلم دیدیم و تو بی امکاناتی با هم غذا درست کردیم و .... روز تعطیل همشو باهم دنبال کارامون بودیم و .... و این خوده زندگیه...