گذشت زمان همه چیو حل میکنه.

فقط چند ثانیه طول کشید.... با ذوق و شوق رفتم تو و با گریه اومدم بیرون... 

اولش نمیخواستم باور کنم ولی بعد باورم شد. اولش بی وقفه اشک میریختم ولی بعدش آروم شدم... اولش ته دلم خالی بود ولی الان محکمم... اولش تلفنمو ا زدسترس خارج کردم و جواب هیشکیو ندادم ولی الان تلفنم در دسترسه... اولش پر از ترس بودم ولی الان برام یه تجربه شد...

الان بعد از گذشت تقریبا یک ماه... اصلا انگار نه انگار... انقدر دوباره مشغول روزمرگی شدم که همه چی داره یادم میره... حالا این بار این تلفن ها و سوال جواب های دیگرانه که دوباره همه چیو یادم میندازه... من میخوام فراموش کنم... ولی نمیذارن... دوباره با هر تلفن بغض میکنم ولی حالا دیگه گریه نمیکنم...