حلما رو خوابوندم و به سبک روزهایی که هنوز بچه نداشتم نهارمو آوردم روی میز کار یه قسمت فرندز گذاشتم از نهار خوردن و فرندز دیدنم لذت بردم :)
کمش مونده تا همه چی به روال عادی برگرده... در حال خونه تکونی ام مثل همیشه....
دیروز داشتم باهاش بازی میکردم برای اولین بار قهقهه زد یکی از بهترین لحظه های زندگیم بود.... زندگیم با حلما پر شده از بهترین لحظه ها که نمیدونم کدومشون بهترینه...