درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

من چرا لهجه دارم خو!

از دوستان خبر رسید که نمره های آز میکر اعلام شده... با عجله خودمو به اینترنت رسوندم و .... فایلم باز نمیشد!... سوار رخش شدم و پیتکو پیتکو خودمو به آموزش دانشگاه رسوندم.... فایلمو باز کرد و گفت!.... آزمیکرو 15 شدی!... خو من این همه زحمت کشیدم عرق جبین ریختم... فکرمو به کار انداختم برنامه نوشتم... بعد تو آزمایشگاه مدار بستم.... هی جواب نمیگرفتم... هی باز و بستش کردم و به برنامه ها ور رفتم تا جواب گرفتم... بعد حالا 15!... نه خو این انصافه!.... بعد فلانی من بهش برنامه میدادم از من بیشتر بگیره؟... خوب البته نمره هیچ وقت برام مهم نبوده... 

 

 

دیروز امتحان زبان دادیم!... امروز نمره ها تو سایت بود!... پس دیروز الکی به استاد نگفتم!... واقعا سرعت نور داشته این بشر!...  16.5!...خیلی زشته آدم زبان تخصصی 16.5 بگیره! خودم میدونم! 

 

الان که از دانشگاه برمیگشتم.... سر پیچی که از دانشگاه میاد رو بلوار آزادگان...پرایدی چپ کرده بود!.... میگم این پراید چه چیز فگریه! ... خو برا چی ملت پراید میخرن!... لذت رانندگی اینه که تو دنده 4 بپیچی!.... بعد فک کن سوار پراید باشی!... نه چیزی از خودت میمونه نه ماشین... چند تا کله ملق میزنی و الفاتحه!.... هرکی پراید داره خواهشا تا سوار میشه اول کمربندشو ببنده!... بقیه هم ببندن البته...

 

وای!... این چه وضعشه؟... چرا من تو نوشته هام انقدر لهجه دارم!.... کمال همنشینه دیگه... ولی به زودی درست میشه! 

 

دیگه؟... کارنامه ی آزمون آخرمو زدن.... یعنی عالی دادم!.... یعنی اگه این آزمونه کنکور اصلی بود...یعنی امیرکبیر تو شاخم بود...  یعنی خدااااااااااااا کمکم کن!.... یعنی کاش یه عقلی داشتم از اول خوب میخوندم که حالا.... حالا هم اتفاقی نیوفتاده... سراسری شند.... دسته جمعی میریم علوم تحقیقات.... فک کن.........

 . 

.

 

 

 

 

کاش پریشب یه زلزله ی 9 ریششتری میومد تا......... 

 

 

دلم آرامش میخواد  

 

 

یه آرامش ابدی...................

 

نتونستم حرفامو بزنم! 

کلا یه مدتی اینجوری شدم!.......

تو پست بعدی مفصل تر مینویسم!

 

امروز امتحان زبان داشتم!... نخونده رفتم سر جلسه!... یعنی رو هم رفته ۲ ساعت نخونده بودم!... ولی سوالا رو که دیدم کلی پشیمون شدم!... اخه هرکی یه کم خونده بود ۲۰ میشد!... البته یه ریدینگی داده بود ۱۱ کلمه جاخالی داشت!... درمورد معده بود!... و برداشت سیگنالهل از ماهیچه ی معده بهش میگن الکتروگاستروگرام!(حالا هی بگید وبلاگت مطلب علمی نداره)  خیلی سخت بود!... با اینکه اون قسمت از درسو تو کلاس خودم خونده بودم و واسه ملت ترجمه کرده بودم ولی نصف کلمه هاشو بلد نبودم!...  نصفشو غلط نوشتم!... بعد امتحان رفتم پیش استاد گزارش کاراموزیمو بهش بدم.... کمی در مورد کاراموزی حرف زدیم... بعد دیدم برگه سوال امتحان جلوشه جوابا رو هم با خودکار قرمز توش نوشته بود... بهش میگم استاد صحیحشون کردی؟.... سس میکنه از خنده!... با لهجه ی جالبش میگه اگه سرعت نور داشتم هم نمیتونستم تا الان تمومشون کنم.... نم کجاییه!... شوهرش که ترکه خودشم یه لهجه خاصی داره!... لابد اینم آذریه!... ولی آدم خوبیه!... مدتهاست که وقتی میرم پیشش خیلی خوش برخورده!... بعد گفتمش استاد جواب اون سوال سخته کدوم بود!... گفت کدوم سوال سخته... بعد نشونم داد!... برگه رو که دیدم متوجه شدم یه عالمه غلط داشتم!  

  

بعد امروز یکی از همکلاسیا اومد تو سالن... یکی از دوستاش گفتش امروز چقدر خوشکل شدی!... بعد دختره بهش گفت حتما به خاطر اینه که دیشب فقط یه ربع خوابیدم!... یعنی چی آدم شب فقط یه ربع بخوابه!... من که نمیتونم و خوابمو با هیچی عوض نمیکنم جز یه چیز!.... اینکه دوره هم جمع شیم و تا صبح بازی کنیم... بعد صبح خونه رو تاریک کنیم و مبایلا رو خاموش و پریزای تلفن کشیده و پریز آیفون کشیده.... و بعد تخت بخوابیم... بیدار شیم ببینیم عصر شده و پلاک تلفنو که بزنیم هی تلفن زنگ بخوره بگه پس کجایید!.... ای جوونیییی کجااااایی که.....  

 

 

 

بعد امروز بعد امتحان دوست جونیا اومده بودن دانشگاه... بعد مدتی همو دیدیم و حرف زدیم و .... هااااا حسابی سورپرایز شدم!... دختر اردیبهشتی کادو تولدمو هنوز بهم نداده بود...  امروز بهم داد... کادو رو باز کردم دیدم توش پر از پوله!... یادم اومد که از قبل یه حسابایی با هم داشتیم و من فراموش کرده بودم!... ذوق کردم حسابی!... کادوشم خیلی ناز بود... دستشم درد نکنه... 

 

پ ن: مهتاب جون!... قضیه نصف نصفو فراموش کن دیگه!... من خودم کادو دار شدم!

زلزله!

نه مثکه جدی جدی.... زلزله بوده دیشب!.... 

من خواب بودم!... دیشب از ساعت ۹ رفتم بخوابم!... خو چیکار کنم!!! زود خوابم میگیره!... در عوض صبح واسه نماز خودکار بیدارم!... بعدشم دیگه نمیخوابم!...  

 

داشتم خواب میدیدم!... نمیدونم چه خوابی... یه لحظه احساس کردم یکی تو اتاقمه داره تختمو تکون میده!... صدای جیر جیر تختم بلند شده بود.... چشمامو باز کردم... دیدم ای بابا زمین داره میلرزه!... بعد یهو همه چی آروم شد!... پاشدم!...!.... بعد فک کردم من چرا دنبال قرص سیانول میگردم! بشینم دعا کنم زلزله بیاد!... بعدتو تخت خودم... زیر پتوی گرم و نرمم.... خونمون هم که طبقه سومه....حتما میریزه پایین و دیگه راحت به ملکوت اعلا میپیوندم!

 

میخواستم برم مامانم اینا رو بیدار کنم!... ولی گفتم الان میگن چته؟ خواب دیدی حتما!!!!

مبایلمو نگاه کردم دیدم دختر اردیبهشتی ساعت ۱۰:۲۳ مسیج داده و من خواب بودم!... جواب مسیجشو نوشتم و بهش گفتم ببیییییین الان زمین لرزه بود یا من خواب دیدم!... گفت آره زمین لرزید!.... 

 

بعد الان که خانواده بیدار شدن بهشون میگم دیشب شما اصلا بیدار نشدید؟... زلزله رو حس نکردین؟... میگن نه!... بعد الان عمو اومده بهش میگم دیشب زلزله رو حس کردی؟.... میگه نه ه ه من تا آوار نریزه تو سرم هیچی رو حس نمیکنم... بهش مییگم عمو و و و من حس کردم!... هیچی نمیگه ولی  میخنده!!!!!!!! 

بعد خودم خندم میگیره!... ۴پایان زودتر از انسانها زلزله رو حس میکنن!...