من؟... این منم؟.... باورم نمیشه دارم برنامه مینویسم!!!....:))))
من؟؟.... این منم واقعا؟؟؟..... صبح زود از خواب بیدار میشم و میرم کنکور پی اچ دی میدم... با اینکه نخوندم و میدونم قبول نمیشم امسال... ولی حس خوبی بهم مده:).... و بعد از دیدن سوالا احساس میکنم که نه... مثکه آدم اگه بخونه میتونه:)... و بعد از امتحان هر کی بهم زنگ میزنه میگه سلام خانم دکتر:)
من؟.... آره این منم... کارای مقاله داره رو به راه میشه:)....
من؟.... یکی از دوستان تماس میگیره... پیش دوستاشه... تا میگم سلام.... میگه تلفن رو اسپیکره و چند تا از دوستان کنارم هستن.... یه چیزی میگه و ازم میخواد در موردش واسشون توضیح بدم:).... چند دقیقه ای در مورد اون چیزی که خواسته صحبت میکنم... تشکر میکنه و خداحافظی.... پر از حس های خوب میشم.... شاید اگه
.
.
.
.
اگه چند سال پیش... یکی از اتفاق هایی که اون روزها آرزوم بودن میافتاد.... الان... هرگز این چیزا رو تجربه نمیکردم:)... و هرگز به این موقعیتی که الان دارم نمیرسیدم:)....
وقتی به موقعیت هایی که دوس دارین نمیرسین..... غصه نخورین.... موقعیت های بهتری در انتظارتونه است... هست.... میباشد... خواهد بود...... و از این حرفا