به شدت اینترنت خونم پایین اومده بود تا امروز که به اینترنت دسترسی پیدا کردم!!!.....
بعد از یه هفته انتظار داشتم کامنت های بیشتری داشته باشم و دل آدم های بیشتری برام تنگ شده باشه ولی!!!.....
آخه بعضیا همیشه میگفتن ما هر روز وبتو میخونیم و بهش عادت داریم و ...
الان خارج از شهر هستم!!... خارج از شهر میتونه علی آباد کتول باشه و یا مثلا... شهرک طالقانی و یا... قلعه ی ربع بند بال و یا.... یا حتی اندیمشک!!... ولی در هر حال خارج شهر هستم و فعلا نمیخوام بگم کجام!!..... ولی دارم یه کارای خیلی خوب و مفیدی انجام میدم که امیدوارم به نتیجه برسه!!!.....
وقتی دور موتور پایین میاد....... ماشین دنده معکوس لازم میشه!!!....
.
.
.
.
دیدین بعد از دنده معکوس آدم یهو گاز میده.... خیلی کیف داره نه؟
.
.
.
.
برداشت شما؟
رو میز شام نشستیم.... دختر عمه یه چیزی تعریف میکنه.... خودش میخنده... همه فکر میکنیم یاد تیکه ی آخرش که خنده داره افتاده و از خنده نمیتونه ادامه اش را تعریف کنه.... هممون داریم نگاش میکنیم.... و منتظریم بقیه اش را بگه.... اونم مات و مبهوت میمونه!... میگه باور کنید اون لحظه که اتفاق افتاد خیلی خنده دار بود!!.....
زنگ زدیم خونشون.... خواهرم باهاش حرف میزنه.... بعد گوشی را میده دست من.... تا گوشی را میگیرم... یه چیز ناجوری میگم!!... میگه.... گوشی رو آیفونه!.. مامان و بابام صداتو شنیدن!!.... بعد میگه به خواهرت گفتم حواست باشه چیزی نگی گوشی رو آیفونه!!... میگمش خو گوشی خونه ی ما که رو آیفون نبوده که!.... بعد هم با پر رویی کامل از طریق آیفون به همه ی اعضای خونشون رسما سلام میکنم!!