درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

یه هفته تلاش کردم حلما رو از پوشک گرفتم بالاخره :) یعنی در حد خودش مرحله ای بودا... هر بار که با مادرم تلفنی صحبت کردم تمام جزئیات دفع های بچمو براش توضیح دادم دفعات و مقدار و نحوه و همه چی.... هنوزم تمام تمام نشده ولی خب خیلی خوب پیش رفتیم :)


تقریبا یه ماهه که درگیر پروژه بازسازی آشپزخونه هستیم... اولش میخواستیم یه کار کوچولو انجام بدیم... آخرش کلی کار و دردسر باز شد رو دستمون... هنوزم تمام نشده کلی سیم رو کار مونده جلو چشمم... موکت و پرده هم باید بخریم که فعلا مونده...


صبح که بیدار شدم رفتیم کتریو بزارم دیدم فندک گاز کار نمیکنه... سه راهی رو نگاه کردم دیدم کلیدش خاموشه و برق توش نیس... رفتم سراغ منشا ببینم مشکل از کجاس دیدم که سه راهی بعدی که سه راهی گاز بهشه قطعه و از شانس بد یخچال و فریزر هم به اون وصلن بعد یهو نگاه یخچال کردم دیدم چراغاش خاموشه.... تو این مواقع اولین کار اینه که زنگ بزنم به خلبان... زنگ زدم کمی غر زدم و بعد بهش گفتم خودم یه کاریش میکنم...


 از شانس بد سه راهی دوم پشت کابینت جدیدی بود که تو آشپزخونه زدیم... یه فایل ام دی اف 5 کشویی با ارتفاع تقریبا 1 و 30 سانته.... شروع کردم کشو ها رو دراوردم که بتونم یه تکونش بدم و برم پشتش و سه راهیو چک کنم... کشو ها رو دراوردم و تلاش کردم بعد دیدم که نه کار من نیس... یعنی هی میخواستم خودم انجامش بدم ولی در نهایت دیدم که نمیشه... آخرش دوباره زنگ زدم گفتم لطفا خودتو برسون بیشتر بخاطر یخچال و فریزر که معلوم نیس چند ساعته بی برقن....


خلبان که رسید دیگه واسه دوتامون واضح بود که سه راهی دومیه خرابه ولی نمیدونم چی شد که دوباره بهش اعتماد کردیم... کلی بهش ور رفت و چکش کرد و فاز متر  و... آخرش یه کار خوب کرد این بود که سه راهی رو از پشت کابینت جدید انتقال داد به بالای یخچال... خلبان که رفت... چند دقیقه بعدش رفتم تو آشپزخونه دیدم بازم خاموشن... دوس داشتم با دستام سرمو بگیرم بچرخونم از جا بکنمش و از پنجره آشپزخونه بندازمش پایین


دیگه یه سه راهی دیگه آوردم و در نهایت فعلا یخچال و فریز روشنن...


ولی در کل همه چیه این آشپزخونه رو هواس و بصورت موقتی درسته... در واقع لیزی ندارم.


آذر 98

آذر 98 برامون پر از اتفاق بود...


پر رنگ ترینش عقد گلناز بود 


هنوزم باورم نمیشه که گلی انقدر زود ازدواج کرد.... اصلا نفهمیدم کی انقدر بزرگ شد... اصلا نفهمیدم چی شد و چطور شد... فقط میدونم خیلی زود بود.