درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

خبری نیست... آخر ترمه... انشارات شلوغه... ترم اول چه زود گذشت ها.. همینه دیگه زود میگذره.. یارو رو بعد از مدتی میبینی بهش میگی چیکار میکنی میگه دکترا دارم!... خب حق داره.. زود میگذره همه چی!!.. 

 

رفتیم با دکتر(استاد راهنما) صحبت کنیم در مورد پروژه و موضوع و این چیزا... یه چیزایی میگفت... از کله ام دود در میومد... فک کنم دکتره دود ها را دید!!.... آبروم رفت!.... خب من اگه میدونستم پروژه این دردسرها را داره نمیومدم ارشد بخونم که!... پشت صندوق مغازه ی پدری پادشاهیمو میکردم!... 

 

رفتیم ملاقات بابزرگ... بابزرگ همش میگفت چرا اومدین... هر کی میومد چند دقیقه میموند... بابابزرگ بهش میگفت برو دیگه نمون!!!.... بعد یه آقایی بود تخت بغلی بابزرگ!.... عمو گفت دکتر اومده بهش گفته مرخصی.. گفته نه!.. میخوام امروزم بمونم عصر قراره دوستام بیان ملاقاتم!:دی... پیرمرده ورزشکار بود.. وزرش باستانی... ملاقات کننده هاش دیدنی بودن... 

 

دیگه خلاصه... ۵شنبه شاید کاسبی راه بندازم.. جزومو تو یه مزایده به فروش بزارم... مث مموت:دی... میگن تا ۱ میلیارد دلار هم مشتری واسش جور شده:دی.... فک کنم میخوان ازش یه موالی چیزی بسازن... من بچه بودم بابزرگم یه پژوی اونجوری داشت... عمه تازه رانندگی یاد گرفته بود با اون پژو میبردمون پارک قیطریه!... 

 

امروز استاد دی اس پی نمره هامونو داد!... خیلی کم شدم!... (فهم گریوه) 

 

 

کسی واسه پروژه ی من چیزی در نظر داره؟ 

 

وااااااااااای نمیدونید که چی شد؟... استادمون گفت یه تز دکترا بوده رو دستگاه دروغ سنج کار کرده!... بعد یه دستگاه ساختن... که از مغز سیگنال میگرفته... وقتی یارو دروغ بگه تو سیگنال دریافتی تغییر ایجاد میشه... گفت یه استادی اومده دستگاهو امتحان کنن... ازش سوال می پرسیدن... وقتی اسم زنشو میاوردن یه پیک بلند تو سیگنال بوجود میومده!.. :دی.... :دی...

نظرات 4 + ارسال نظر
میم سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 17:46 http://haftchenar.blogfa.com

فهم گریوه خیلی دلنشین بود! روزم (شبه دیگه البته) روشن شد!

قابلی نداشت خانوم...

محسن دزنگار چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 08:57 http://dez-negar.blogfa.com

خبری نیست... آخر ترمه... انشارات شلوغ بود... ترم اول چه زود گذشت ها.. همینه دیگه زود میگذره.. همه بچه ها یونی فورجه رفتن خونه...زود میگذره همه چی!!..

سیمین صبا چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 14:17 http://sangesabur66.blogfa.com

سلام الی جان
اره زمان خیلی زود می گذره!کاش قدرشو بدونیم.
انشالله که پایان ترم جبران می کنی

عبدالکوروش جمعه 17 دی 1389 ساعت 00:33 http://www.potk.blogfa.com

این پستت به دلم نشست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد