با بابا رفتیم واسه علی جون سوغاتی خریدیم:دی... فاز داد:دی... این چند روزه کلی از علی جون واسه بابا تعریف کردم!...
.
.
.
این چند روز کارای سمینار شنبه ام رو انجام دادم... پاورپوینتش مونده... نمیدونم این یکی چجوری میشه... کلاسمون کلاسه شلوغیه... استاد رو این موضوعی که من قراره ارائه بدم حساسه و براش مهمه که چطور ارائه کنم!... موضوعم هم یه کم سخته... توضیحش هم سخت تر!.... و از اونجایی که موضوع خیلی به تز ام ربط داره.... خودم هم کمی روش حساسم....
.
.
.
پسر عموم به دو شب پیش میگه دیشبه دیشب:دی...
.
.
.
امروز مغازه بودم... کلی سوژه بود برای نوشتن.... دلم واسه تو مغازه نشستن و زل زدن به مردم و رفتاراشون تنگ شده بود...
یه خانمی اومد نزدیکمون...بوی سمبوسه و ساندویچ و این چیزا میداد... تابلو بود که الان از تو یکی از ساندویچیای خیابون طالقانی اومدن بیرون!!... پسر ۸ ساله ای داشت... پسره کنار ویترین بود... یهو باباش اومد.. گفتش بیا جوجه اتو بگیر!... بعد یه چیزی که بیشتر به مارمولک شبیه بود تا جوجه از تو مشتش گذاشت رو ویترین!... ناااازی... طفلی آروم جیک جیک میکرد!... هنوز پر نداشت... پوست بود و استخون... شبیه این گنجیشکایی که با پیاز سرخ میکنیم میخوریم چقدر هم خوشمزن!... شبیه اونا بود فقط زنده رنگشم کمی روشن تر بود!.... ازش عکس گرفتم... کیفیتش زیاد خوب نیست ولی اگه خواستین بعدا میذارمش!... به پسر گفتم این چند روزشه؟... یادم نیس چی گفت... چشمای جوجه زرد بودن!...
نوشته ات رو که خوندم یادم به خودم افتاد که سر پایان نامه ام چه مصیبتی کشیدم... امیدوارم خوب ارایه بدی
الی گنجیشک سرخ میکنین میخورید؟


میگم آدرس مغازتون میدی؟
جدیا....
تو کجا اینجا کجا... آره اگه اومدی آدرسشو بهت میدم....
گنجشک... اینجا به سیخ میکشن میفروشن!...
چه باهاله پسر عموت
الاهی کوفتتون بشه اگه گنجیشک بخورین!