درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

صبح واسه مامان و بابا حرف میزدم... از خاطرات خونه دانشجویی براشون میگفتم... از اینکه با وجود تمام محدودیت ها و سختی ها چقدر بهمون خوش میگذره و این روزها شاید بهترین روزهای زندگیمون هستن و.... بابام فکر کرد من همش در حال خوش گذرونی هستم و بعدش ساعت ها نصیحتم کرد!...:دی...  

 

 

دلم لک زده واسه سحری خوردن با گلناز!... رادیو دزفول گوش دادن:دی.... اینکه قبل از اذان تند تند ۳ تایی مسواک بزنیم و بخندیم... اینکه گلی را اذیت کنم بهش بگم اذانو گفتن... نمیشه چیزی بخوری دیر بیدار شدیم... و... دلم از اون مهمونی ها و خاله بازی های افطاری میخواد... 

 

 

امشب مامانم اینا میرن:( 

چه زود یه هفته گذشت!... 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
آرون شید سه‌شنبه 18 مرداد 1390 ساعت 18:45 http://aron.parsiblog.com

منم عاشق سحریای ماه رمضون خونمونم!
خدا کنه همه چی همینطوری خوب بمونه...
خدا کنه دوسال دیگه همین موقع هم همه چی خوب باشه...خدا کنه

مسعود سه‌شنبه 18 مرداد 1390 ساعت 23:34

!

محمد چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 08:52 http://birnaimage.aminus3.com/

سلام امیدوارم همه نماز و روزه هات قبول باشه.خوش بحال شما دخترا که در همه حال بهتون خوش میگذره یه جورایی بهتون حسودیم میشه.موفق باشی.

مهدی جهان پناه چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 15:38 http://www.mjpa.blogfa.com

اولین پست بعد از 6 سال

مبارکه

خواهر گلت هستم دوشنبه 20 خرداد 1392 ساعت 19:51 http://www.asheghtarine asheghha.blogfa.com

سلام آجی جون یادش بخیر چه خوب بود

با خوندن این متن گریم گرفت دلم خیلی برات تنگ شده یه سر به وبمم بزن

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد