تازه مهمونامون رفتن... شروع کردم وسایلمو جمع کنم... همش اینور اونورن!.... میبینم گلی یه ریز گریه میکنه!... بهش میگم گلی بسه دیگه... گریه نکن... ول کن نیس!... اصلا راه نداره... هممون با هم تلاش میکنیم تا این بچه دیگه گریه نکنه... کوتاه نمیاد اصلا!... هر جا میرم دنبالم میاد و آروم و بی صدا گلوله گلوله اشک میریزه!... بغلش میکنم و میگم کپلو حتما باید منم گریم بگیره گه کوتاه بیای؟.... تازه... فقط من میرم... تو که مامان اینا پیشتن.. من اونجا تنهام من باید گریه کنم!.... هیچی نمیگه!...
(گلی که گریه میکنه... تو دلم بهش میگم سفر آخرت که نمیرم که.... بعد با خودم فکر میکنم که... نکنه... یه اتفاقه دیگه... یه تصادف... یه هر اتفاق دیگه... نه ه ه ه.... فعلا آمادگی مردن ندارم!... اصلا به مردن فکر هم نمیکنم!.... خیلی شیک... دارم خودمو تو ۳۰ سال آینده میبینم... نمیگم که کجام... الان ملت میگن این سر خوش خیلی بلند پروازه... ولی مطمئنم به اون چیزایی که میخوام میرسم:))))))
۳۰ سال دیگه میام یه سری اینجا میزنم:دی و میگم رسیدم به اون چیزایی که میخواستم یا نه:دی
.
.
.
خلاصه
میبرمش تو تختم و آروم براش حرف میزنم تا خوابش بگیره...
حالا اومدم تو هال... چند تا دی وی دی فیلم دارم کپی میکنم رو لپ تابم... عصر رودخونه بودیم... سرمای آب تو تنم نفوذ کرده!.... هنوز سردمه!... دارم یخ میزنم!... الان که رفتم لباس جمع کنم همش لباس آستین بلند و گرم جمع کردم!:دی... و هیچ شلوارکی با خودم نبردم!:دی... سردمه:دی....
امروز.... با چند تا از نزدیکان... در مورد زندگی شخصیشون صحبت کردم... کم کم دارم قانع میشم که شاید... نه که حتما هااااااا..... ولی شاید یه تصمیمات جدیدی بگیرم...:)........
فردا میرم تهران... ولی احتملا سفر کوتاهی خواهد بود و احتمالا لازمه که چند روزی برگردم و....:)
روزهای متفاوتی در پیش است:)
التماس دعااااااا
سلام الی جان
خیلی وقت بود روزمره هاتو نخونده بودم.اگر تونستی به سایتم یه سر بزن خبرای خوبی دارم.
سلام اخیشش فک کنم بعد یه ماه امدم تو وبلاگت دلم برا نوشته هاتون تنگ شده بود این چند وقت حس و حال وب گردی نداشتم متن زیبایی نوشته ای حالت داستانی هم داشتم کیف همایونیمان خوشش آمده امیدوارم روزهایی را که سپری می کنی بهتر از روز قبل باشید . ماهم محتاجیم به دعا .
کاهى اوقات سرما یا کرماى بعضى جیزها به تن آدم میمونه و تا مدت ها یا لرز می کیردش یا عرق میکنه !
سلام.
نظرت برگشت انگار؟رمزدار نمینویسی!
سفر سلامت
مشکوک میزنــــــــــــــــــــی
منتظر روزای متفاوتتتیم! :دی
آه کجایی فلور...
سلام
تا 30 سال دیگه خیلی راهه. تو میتونی به همه ی اون هدفا برسی.
wow روزای متفاوت!! میتونه جالب باشه
30 سالگی . منتظر حضور شما هستم .
سلام .
انسان با امید و تلاش زنده است و با همین ابزار پروسه ی بودن را تجربه و زندگی می کند .
همیشه سلامت باشی انشاالله .
یا حق .
درود...خب این نوشته هاتون که بیشتر به خاطره نگاری میماند اما نثر ساده و راحتی دارد ...آفرین
koye?
همین دورو برااااا