وقتی رسیدم خونه...... زنگ درو زدم... بابام اومد پایین... روبوسی و ... وسایلمونو بردیم بالا... نشستم پاهامو دراز کردم و گفتم آخیش! چقدر آدم تو خونه ی خودش راحته... تو شهر خودش راحته... تهران و شلوغیش ادمو کلافه میکنه... هر جا بخوای بری باید کلی تو ترافیک باشی! خیابون ولیعصر یک طرفه شده و ... دردسر ما زیاااااد!... تهران که بودیم با خودم میگفتم الی... واسه خودت تو شهر خودت دانشگاه میری... با ماشین خودت میری و میای... زندگیت آروم در جریانه... نه دردسری... نه دل مشغولی ای... نه بدو بدویی... آروم و راحتی... واسه چی دوست داری تهران دانشگاه قبول شی آخه!... خوب همینجا به راحتی ارشد قبول میشی... بده؟ نه... خیلی هم عالیه!... من تو تهران اعتماد به نفسم پایینه! ولی اینجا... راحتم! اعتماد به نفسم بالا... هر جایی هر مشکلی برام پیش بیاد کلی آشنا هست که با یه تلفن کار آدمو راه میندازه... واسه یه تاکسی سوار شدن لازم نیست نیم ساعت تو صف باشی... لازم نیست جایی که بخوای بری 2 ساعت قبل از خونه بزنی بیرون... پس...
پس من قدر شهرمو میدونم... قدر خونه زندگیمونو میدونم... قدر اتاق گرمم... بالشت نرمم... و ..... خدا رو بابت همه ی چیزایی که دارم شکر میکنم بخصوص آرامشی که بهم میده
پ ن: این چند روزه که تهران بودم فقط یه بار مبایلمو شارژ کردم! باطری گوشیم خیلی خوبه هااااااا نه؟ گاهی وقتا هفته ای یه بار شارژش میکنم!
WWW.PWINNER.COM بزرگترین سایت پیش بینی مسابقات فوتبال با جوایز میلیونی بدون قرعه کشی