دختره تند و تند رو تردمیل راه میرفت.... برخلاف همیشه هیچ موزیکی تو گوشش نبود... ولی صدایی نمیشنید.... راه میرفت.... نگاهش به روبرو بود ولی چیزی نمیدید.... صداهای زیادی تو سرش میپیچید.... صحنه های زیادی از جلوی چشمش میگذشت.... فکر میکرد و فکر میکرد... خاله نوبت منه... به اون بگو بیاد پایین.... دختر خانمتون چند سالشه؟.... دستگاه تلفن مورد نظر خاموش میباشد.... آجی در مورد کشتزارها تو اینترنت مطلب برام پیدا کردی؟.... حذفش کردم معرفی به استاد میگیرم.... به شما ربطی نداره.... دلم میخواد.... حالا میگی چیکار کنم.... حوصلم سر رفته... تلاش خودمو میکنم.... برای بار آخر.... الو.... منو ببخش... جادوگر شهر از... کیتی... آی جی سی تی... تکنیک ۱۲ شدم...
راه میرفت...
دختره میخواد آیندشو بسازه.......
آفرین خوب نوشتی شبیه یک داستان کوتاه شده ادامه بده
سلام.مطلب جالبی نوشتی.باور کن نمی رسم تند تر از این آپ بشم.همین هم از سر ما زیادیه.تازه مطلب جدید ندارم که بنویسم.
برای خوندن این همه مطلب جدید فرصت میخوام !
ولی با این همه آیکون که اینجا هست حال میکنم !
نوشتت قشنگه......ولی.....اتفاقی افتاده؟
همیشه شاد باشی.
دختره..باز جو گرفتت؟؟؟

ای هی بمونی تو جو..