چه روزی بود ها!
دختر اردیبهشتی حق داشت اون همه طولانی بنویسه.. البته نوشتن من به پای اون نمیرسه که!!... صبح... داشتم آپ میکردم... عمو اومده میگه... چیکار میکنی؟.. آیدیت روشن بود!.. فک کن... من 2 روزه مسنجرمو دیلت کردم !!... بعد دیگه میگمش چیکار کنم خوبه؟!!... بعد دیگه رفت!... اون یکی عمو اومد.. گفت الی امروز تو کلاس نداری؟... میگمش عمو... کلاس چیه!... فارغ شدم من!... میگه پسره یا دختره!!...
خوب!... حالا... صبح رفتم دانشگاه... اون فرمی که کلی امضا میخواد... از امور فارغ التحصیلان گرفتم...رفتم سراغ امضاها... راحت ترین امضا... از آموزش بود... مسئول آموزشمون یه آقای خیلی مهربونیه!... بعد دیگه.. برام امضا کرد... بعد این پروژه ی صحافی شده رو دستم سنگینی میکرد... رفتم کتابخونه... پیش یه خانم بی حوصله!... خواب بود... چرت میزد... بهش گفتم اگه ممکنه اینو تحویل بگیرید...(بعد تو دلم: وای یه وقت نگاش نکنه ببینه منبع نداره! ایراد بگیره...) گفت باید ببری گروه تایید کنه!... (تو دلم: وااااای بد بخت شدم!...) گفتم خانم خوب گروه تایید کرده که نمرمو رد کرده و فرستاده فارغ التحصیلان!... قبول نکرد!... رفتم گروه... منشی بود... منشیه میشناخت منو... (تو دلم: خدایا نگاش نکنه!) بعد دیگه... بهش گفتم اینو برام امضا کنید... گفت خانم مهندس باید امضا کنه... رفتم پیش خانم مهندس.. حالا من تالاپ تولوپ... استادم اگه ببینه رو پروژه ای که نوزده و نیم بهم داده منبع نزدم که... کلاهم پس معرکس!... بعد دیگه... کلی حرف زدم باهاش اول.... بعد بهش گفتم اینو برام امضا کنید لطفا!... اصلا نگاهش نکرد و امضا کرد و بستش... (تو دلم: بشکن)...
بعدش رفتم امور مالی بدهی داشتم!... دوباره برگشتم کتابخونه... وقت تعطیلیشون بود... همه داشتن فرار میکردن... پروژه رو دادم به خانمه... مهر به اون بزرگی رو ندید... با خشونت گفت خانم مگه نگفتم مهرش کن... با خونسردی نگاش کردم...( نگاه عاقل اندر سفیه)... گفتم خانم این مهره دیگه نه؟... گفت عه ندیدمش!!!... بعد گفت بده اونطرف امضا کنند... امضا ی اینور هم تموم...
ظهر شده بود و وقت نهار و نماز کارمندان.... رفتم خونه 100 تومن برداشتم.... رفتم بانک... تا رفتم... متصدی گفت سلااااام خانم... بعد به بغل دستش گفت کار ایشونو سریع انجام بده!... (تو دلم قند آب میشد)... 99تومن ریختم به حساب... هزار تومنش موند... داشتم برمیگشتم... خرما فروش بامیه داشت...هزار تومنو دادم که بامیه بگیره برام... مغازه کناریش... اومد بهش گفت حاجی این آشناست... دختر آقای... براش خرمای خوبی بگیری!... گفتمش خرما نمیخوام!.. بامیه میخوام!... گفت خو بامیه خوبی براش بگیری... (تو دلم: اینجا همه ما رو میشناسن کارمونو سریع انجام میدن... من برای چی میخوام برم تهران تو غربت؟)...
برگشتم دانشگاه... سر راه یه اداره ای کار داشتم.... صبح باهاشون تماس گرفته بودم... وارد اداره شدم... و رفتم سمت اون اتاقی که کار داشتم... تا وارد شدم... آقای مسئول گفت سلام خانم... نامه تون آماده رو میزه!!!... منم کلی تشکر و ....
بعد رفتم دانشگاه...
از این اتاق به آن اتاق... تا امضای امور مالی را هم گرفتم... بعد دیگه رفتم امور فارغ التحصیلان... هر کاریش کردم حتی گواهی موقت هم بهم نداد.... فقط یه ریز نمرات ازش گرفتم که اسکن کنم بفرستم رو مدارکم... روش نوشته واحد افتاده 9 تا!!!.....
حالا دیگه جدی جدی دوستان شیرینی رو افتادن!!....
کارامو انجام دادم... داشتم میرفتم سمت ماشین... گفتم به کی زنگ بزنم حالا!... حس خوبی داشتم... دوست داشتم به یکی زنگ بزنم... زنگ زدم با دختر اردیبهشتی حرف زدم...
و اینگونه شد که به زودی مدرک منگوله دار بهم میدن!... حالا من نفهمیدم منگوله دار یعنی چی!!...؟؟؟
دختر اردیبهشتی توضیح بده لطفا!!....
ها!... میگم... همه میگن زن ها غیبت میکنند... مرد ها که بدترند که!... تو یه اتاقی از دانشگاه... آقایون داشتن غیبت همکاراشونو میکردن... و حرفشون حسابی گل انداخته بود...
پ ن: پست (ورق بازی۱) وبلاگ روزهای پنبه ای خیلی خوندنیه... پیشنهاد میکنم بخونیدش ولی.. تو وب من نظرتونو بدید!!... :دی...
سلام...خوبی الی پلی ؟؟؟؟
بازم این ای دی اس ال لعنتی من قطع شد...دلم خوشه ای دی اس ال دارم...
ولی من که هیچ رقمه کم نمیارم ... با موبایل اومدم تو وبت و با موبایل نظر میزارم ... اگه موبایل هم قطع بشه...بازم راه های دیگه هست که به وبلاگ الی سر بزنم !!
خب...
مطلبتو خوندم...کامل...عکس العملت نسبت به اون خانمه تو کتاب خونه کاملا درست بوده و به جا...آفرین.
خوش به حالت کارای فارغ التحصیلی رو انجام دادی...و دیگه خیالت راحت...
خوش به حال دوستات که یه شیرینی رو افتادن !
در مورد غیبت کردن ... من حدود یک ماه و نیم تو یه اداره کار میکردم...وقتی آقای رئیس تشریف نداشت و بقیه کارمند ها مینشستن صحبت میکردن...یه چیزایی در مورد این رئیس خوش اخلاق و خوب (البته از نظر من) میگفتن که آدم اعصابش خورد میشد...روم نمیشد بهشون بگم که مثلا به شما چه که این آقا چقدر حقوق میگیره ؟ که انقدر پشت سرش حرف میزنید..و خیلی چیزای دیگه...جالبه وقتی بهشون میگفتم منظورتون با آقای . . . هست ، میگفتن حالا اسم نمیاریم!!!
پ . ن : من فیلتر شکن ندارم... یکی دانلود کردم ویروس بود...حال سیستممو گرفت...خو چیکار کنم...نمیتونم حتی سایت ایرانیان انگلستان رو باز کنم....میخواممم .
شما خیلی ادم فعالی هستی!!
با این سن کم تا حالا چندین جا کار کردی!!...
تو خوبه زود رفته بودی..منه خنگ هر روز ساعت 11 میرفتم.اونم قبل از عید که 12 همه جا تعطیل میشد..تازه مدارکمم کامل نمیبردم..
آآآآ ولی اون زنه خوب ضایه شده..
من که بردم آشوری مهرش کنه گفت مهر مسئول دفتر کافیه.نگاشم نکرد.
میگم..فک کنم ورق نوشته هامون برای خودمون جالبه..
نه بقیه.
آره شاید!!
هیشکی نظرشو نگفت!!
ما بزرگ می شویم و قد می کشیم
ما بزرگ می شویم در ظهر های گرم در
در پیچ کوچه های بچگی.
ما بزرگ می شویم پای جوی آب با بچه های کوچمان.
ما بزرگ می شویم روی شاخه های درخت توت همسایه.
ما بزرگ میشویم پشت میز های مدرسه.
ما بزرگ می شویم در ..........
بزرگ می شویم.
و بزرگ شدیم.
و بزرگ شدند همه ی بچه های کوچمان.
اما با ما بزرگ نشد صداقت ما،و مهربانیمان.
و با ما نیامد لطافت روز گار شادیمان
آری همیشه می خواستیم بزرگ شویم اما افسوس که امروز ........
شیطون هم تو کارای اداری گیر نکنه
تبریک میگم واسه فارغ شدنت.
بعدا شماره حساب میدم شیرینیو بریز
واسه پست قبلی
دلت صــــــــــــــــــــــــــــــــــــاف
باشه منتظر شماره حسابتم
میخوای اکانت بهتون اهدا کنم
:دی
سلام
به به مبارک.
نظرت درباره پیتزا تک چیه؟
بهترین جا برای شیرینی دادن .
میتونید همرو اونجا دعوت کنی .اصلا یه روز پیتزا تک رو دربست کن ؟
پیتزا تک؟
نه دوستامو میبرم بوف!!
خوبه دوستات رو ببر ولی دشمنات رو کجا میبری
متوجه نشدم!!
تبریک
صمیمانه بهت تبریک میگم و خسته نباشید...