هنوزم... وقتی مدارس دخترونه... چه راهنمایی و چه دبیرستان تعطیل میشه... خیابونای شهر پر از پسر های خیلی جوون موتور شوار میشه!... فکر میکردم این قضیه تو زمان نوجوانی ما بوده و تموم شده... ولی اینطور که معلومه.... بازی های کودکانه ی دختر و پسر ها تمومی ندارد... نگاه های پر از شیطنت پسرها.... و خنده های دختران احساساتی مدرسه ای که تنها آزادیشون تو مسیر رفت و برگشت از مدرسه به خونس...
چند روز پیش سر ظهر بیرون بودم... این قضیه خیلی جلب توجه میکرد.....
وای که منو یاد خاطرات جوونیم انداختی
فکر کنم بنیانگذار این شیوه دبیرستان دخترونه من بودم...
این پسرهای عزیز باید بدونن راهی که دارن میرنو من آسفالت کردم...
سلام.دلایل بسیاری باعث این رفتار در جوانان ما شده است.بسیار مفصل است این داستان.همین طور است.کی جوانان را درک می کنیم تا اینگونه نباشند نمی دانم.ما با جوانانمان بیگانه ایم.
سلام...
مرسی که لینکم کردی...
ما که همیشه دم در مدرسه مون از این بساطا هست...
سلام
الی عزیزم شما بزرگ شدی اما غرایز در آدما که نمردن
عزیزم خیلی ساده ای..
شاید زمانه نوجوونیه منو تو تنها آزادیمون تو راه مدرسه بوده باشه..اینا اینجوری نیستن..
این کارا فقط یه سری رفتارهای بی فرهنگانه ی تمامه..
آدمای بیکار و علاف و مزاحم..
هیچ خوشم نمیاداااا...
جایی که من کار میکنم یه مدرسه دخترونه راهنمایی هست



دم درش با اسپره نوشتن
دوستت دارم از طرف
احسان حسن و و و .......
یه جایی هم به دیوارش نوشته بود
بی تو هرگز با تو بابام نمیزاره
متاسفانه شده به معظل
اتفاقا زمان که میگزره این قضیه تموم که نمیشه هیچ !
بلکه جلوی مدارس ابتدایی هم همچین مسائلی قابل مشاهده خواهد بود !
هر زمانی دختر با پسرهای خودشو داره که واسه ی خودشون عالمی دارن اما امروز شاهد تصادف موتور بودم ای کاش انسان باشند و هر کاری میخواند بکنند فقط انسان باشند
سلام الی...تو منطقه ما به دلیل قرار گرفتن 4 تا مدرسه دخترونه (تقریباً) کنار هم -خیلی به هم نزدیکن- ؛ بعد از ظهر که مدارس تعطیل میشن خیلی شلوغ میشه...ولی ظهر که دیگه میشه قیامت! چون هم یه سری تعطیل میشن و هم یه سری میرن مدرسه ! و پسرای موتوری هم که کلاً مشغول لایی کشیدن و جلب توجه دختران ! و هر از چند گاهی یه موتور رو میبینیم که به سرعت نور !!!! داره میره و یه ماشین پلیس هم با آژیر به دنبالش !
الان که بدتر از قبله!... بگو چقدم این وسط تلفات جانی داریم!
و اما مِن باب پست قبل:
دلیلش اینه که خیلی نظرات دیگران برات مهمن. یه عقیدههایی راجب خودت داری، ولی اصرار داری که بدونی دیگران هم همین فکرو میکنن یا نه!
والا قدیم دوچرخه و سه چرخه بود...
الان ماشالا همه ماشین دارن !!
این موضوع همین طور که جالبه،خیلی خیلی دردناکه
چرا که این حکایت از یه دیوار بلندی داره که تو ذهن همه ی بچه های این خاک از کودکی کشیده میشه و جنس مخالفه که پشت این دیواره.ما نه تنها از جنس مخالف خودمون شناختی پیدا نمی کنیم بلکه خودمون هم برای خودمون تعریف نشده باقی می مونیم.ای کاش این دیوار روزی فرو بریزه
دیدی آدم از دیدن جوان ها احساس جوانی می کنه؟
آره عزیزم.... دیدی پیر شدیم؟؟
آی گفتی ... تو بهاران اوم مدرسه های دخترونه که تعطیل میشه اونجا میشه پیست حرکات نمایش با موتور! یکی تک چرخ میزنه، یکی میرقصه، یکی ...
خلاصه سیرکی میشه واسه خودش!!!! البته هرچی رو از مردم بگیرن همین میشه دیگه ... همه میخوان اونو کار رو انجام بدن ... اگه مدارس ایران مثل اکثر کشورهای جهان مختلط بود، شاهد این دلقک بازیا نبودیم!
هنوز عده ای هستند که از دیدن ما احساس جوانی می کنند. دیدی هنوز بچه ایم؟
آره ه ه ه ه......
سلام. خوبید؟ ممنون از ابراز احساساتتون نسبت به اون کودک مبتلا به تالاسمی
این فقط تقصیر مدیر اون مدرسه بوده و باعث تباه شدن اون کودک شده
درباره مطالب خودتون هم نظر من اینه که اگر مدارس ما هم مثل دانشگاه مختلط باشه دیگه این برخورد ها هم کم میشه.اگر برای هر چیزی محدودیت و مانع بگذاریم شور و هیجان و کنجکاوی افراد خصوصا جوانان به اون زیاد تر میشه.