تو مغازه نشسته بودم.... یه پسری... داشت با فروشنده چونه میزد... فروشنده فرستادش پیش من!.... پسره.... با ظاهر مرتب... یه شلوار لی پاش بود!... یه فاکتور تو دستش... اومد سمت من... به شلواری که پاش بود... اشاره کرد و گفت خانم اخرش اینو چند میدی میخوام ببرمش؟... شلواره 25 تومن بود... بهش گفتم همون 25 تومن!!... اینجا قیمت ها مقطوعه!!... گفت نه ه ه ه... تو شهر ما اینو میدن 20 تومن... تو هم باید به من بدیش 20 تومن!... خندیدم... اشاره کردم به شلواری که تن مانکن بود و روش 18 تومن قیمت خورده بود... خلاصه... نشد!... پسره گفت خوب الان میرم درش میارم!!... و رفت سمت اتاق پرو!...
منم دیگه حواسم به کارهام بود و ....
چند دقیقه بعد... دیدم... یه پسری اومد... با یه شلوار تو خونه ای مشکی گشاااااااااااد... و یه تیپ ضایع!!!.....
از جلوم رد شد و رفت بیرون!!!....
گذشته از این مشکلات!!!که کم هم نیستن!!!
خوب پول در میارین!!!
خوب هم کار میکنیم
همین کارا رو میکنی که آدم میترسه بیاد چیزی از مغازتون بخره

ای خدا.........شهرش هم معلوم شد.......
مگه اون بدبخت دل نداره!
----------
خب از اون 18 تومنی ها برمیداشت!
همین کارها رو میکنین که مردم خوش تیپ نمیشن
http://www.n-adabi.blogfa.com/
خانوم مهندس
تشریف میارین اینجا؟؟
جمعه؟
نه بابا!!...
من از ادبیات و روانشناسی اصلا سر در نمیارم!!!
سلام
الی جون یادته یه پست زده بودی که عنوانش اینجوری بود: " 16 آذر در دانشگاه دزفول "؟؟؟!!کجاست؟ نمی بینمش!!!!!حذفش کردی؟؟؟؟؟یه سوال دارم...
سلام
ای ول به این سرعت!!!!
خوب چرا حذف می کنی؟؟؟
توصیفت از گوش های اون یارو که توی سالن اجتماعات می خواست سخنرانی کنه،خیلی جالب بود...دقیقاً توصیفت رو از اون می خوام...یعنی همون کلمات...
مرسی
همین کارها رو میکنین که مردم خوش تیپ نمیشن
الی جون با آدمهایی که میان و میرن کلی تجربه کسب میکنی. خیلی با مزه نوشتی.میشه با خاطرات کوچیکت یه کتاب جالب و خوندنی بنویسی. از من گوش میکنی دنبال یه انتشاراتی باش ...