ساعت: 7:15 عصر جمعه... تو خونه تنها نشستم.... دارم میمیرم از فکر!... من هیچ وقت برای هیچ کاری استرس نداشتم!... اصلا من ادم استرسی ای نیستم هااااا... تا 45 دقیقه دیگه نتایجو میزنن.... یه کم نگرانم و عصبی.... امشب مهمونیم.... تا برم همه میگن چیکار کردی!.. نه!.. اصلا هنوز نرسیدم همه زنگ میزنن میگن چیکار کردی!... حالا من تو فکر قبول شدن یا نشدن و اینا نیستم!.... من فقط تو یه فکرم!... اگه رتبم خوب نشد.... به بابا چی بگم!؟؟..... چطور بهش بگم رتبم خوب نشده!.... تا رتبه ی زیر هزار امکان قبولی هست!... البته برق!.. اونم یه شهرستان!... دلم میگه رتبم بالا میشه!.... و الان به شدت ناراحتم!... و اینکه چطور به بابا بگم رتبم خوب نشده!... اشکام داره میریزه....
.
.
.
برام یه مسیج میاد.... الی؟... تو تنها کسی هستی که شانس داری ساعت 8 میزنن نتایجو.. امیدوارم فلان فلان.... ولی فوش خورتم آماده کن...
.
.
عاشق مسیجاشم... کلا شخصیتشو دوس دارم.... میدونم الان اونم دقیقا حال منو میفهمه...
.
.
عمه گفت اگه رتبت خوب شد بستنی بخر بیار خونه عمه مریم:دی
.
.
هیجان زدم.... اگه رتبم خوب شه!.... ممکنه سکته کنم از خوشحالی!...
تو کتاب اندیشه اسلامی یک!.. که پاس کردیم!... یه جاییش یه آیه ای بود.... مضمونش این بود که.. هر چیزی که شما دوست دارید ممکنه براتون خوب نباشه و ممکنه یه چیزیو دوست نداشته باشید ولی براتون خوب باشه و خدا میداند و شما نمیدانید!... یه مدت این آیه رو صفحه ی مبایلم بود!... تا رو خودم کار کنم و عادت کنم که از اتفاق های خوب زندگیم بیش از حد هیجان زده نشم و از اتفاق های بد زندگیم بیش از حد ناراحت!!!.....
.
.
ولی الان!.. اگه رتبم خوب باشه از شادی جیغ میکشم و اگه بد شه... بلند بلند گریه میکنم!.... اه اه اه چه دختر لوسی!...
.
.
.
دوستم میاد رو خط... حرف میزنیم...
الان ساعت 8:15 شده... نتیجه ها اومده رو سایت شلوغه... زنگ میزنم به عمو... عمو میره امتحان میکنه.... میگه اونم نمیتونه بازش کنه.... میگه اماده شو بریم برگشتیم خونه امتحان میکنیم... اماده میشم.... قیافم بیرنگ و بی حاله.... میریم خونه عمه.. تا میرسم همه میگن چیکار کردی.. میگم هنوز ندیدم... شوهر عمه میگه فرشته 420 شده!... خب اون رشتش با من خیلی فرق داره!... زنگ میزنم شماره داوطلبیمو به انگیزه میدم که اگه رفت مال منم نگاه کنه.... شام میخوریم... بعد از شما... میرم تو اتاق علی... یه بار دیگه امتحان کنم... تا کانکت میشم سایت باز میشه....
.
.
قلبم تند میزنه... نسترن میاد تو اتاق... میگمش میشه بری بیرون!... میره بیرون... تنهام... کارنامم باز میشه... اول درصدامو میبینم... تو بدترین آزمونی که دادم بهتر از این درصدا اوردم!.... شوکه میشم!.. اصلا انتظارشو ندارم!.... حالا از اتاق برم بیرون به ملت چی بگم!... خیلی ناراحتم... به انگیزه زنگ میزنم... بغض تو گلومه.... اونم تقریبا مث منه.... میرم بیرون........ بغض داره خفم میکنه.... از تمام عضلات دست و پا و صورت استفاده میکنم و کمک کیگیرم... که اشکام نیان پایین.....
.
.
.
رتبمو میگم.... میگن مجازه؟... میگم آره ولی احتمال قبولی نیست اصلا!.... میگن حالا شاید باشه!!!... یه گوشه میشینم و افسوس میخورم.. دوست دارم هرچه زودتر بابا بلند شه که بریم خونه... زیر لب اهنگ همین امشب از غصه ها میمیرم احسانو زمزمه میکنم... همه میخوان دلداریم بدن.... همه برام ناراحت شدن....
.
.
میایم خونه... همش سرم پایینه نکنه چشمم تو چشم بابا بیوفته.... مسواک میزنم میرم تو تختم.... بالشم خیس میشه... بس که اشکامو پاک کردم صورتم سابیده شده و پوستم میسوزه..... اصلا خوابم نمیبره.... دوستم مسیج میده.. میخواد دلداریم بده... میگمش میخوام بخوابم.... ولی!!.... کو خواب!..... نزدیکای صبح به سختی خوابم میگیره... همش خوابای آشفته میبینم... هر 15 دقیقه یه بار بیدار میشم ساعتو نگاه میکنم.... سرم درد میکنه.... ساعت 8 پامیشم.... میرم صورتمو بشورم.... از قیافه ی خودم شوکه میشم!.......
-----------------------------
یعنی خاک بر سر بی سیاست من کنن!!... خدا چرا من انقدر سادم؟.... دیگه برام مهم نیست.... نه ارشد نه هیچ چیز دیگه.... یعنی دیگه هیچ انگیزه ای ندارم........ من؟.. یه ادم ضعیف! و بی اراده..... دیگه از همه چی بدم میاد!.. دلم نمیخواد سمت هیچی برم..... من درس نخوندم؟.. قبول!... ولی!.... محال بود تو یه کنکور آزمایشی درصد ریاضیم کمتر از ۳۰ بشه!.... حالا واسه کنکور اصلی شده صفر!!!!.... یعنی بهتره برم بمیرم!... دست به هر کاری میزنم خراب میشه... هر کاری میکنم به نتیجه نمیرسم....... متنفرم از این زندگی!... دیگه دست به هیچ کاری نمیزنم... ترس برم داشته... کنکور آزادو که افتضاح دادم... محاله قبول شم....
اگه بگم درکتون می کنم دروغ گفتم چون من وقتی کنکور دادم و هنگام گرفتن نتایج اصلا برام مهم نبود چی میشه حتی وقتی گفتن از سراسری مجاز شدی گفتم خب که چی...
البته من خیلی بی ذوق هستم... هرچند نمی تونم درکتون کنم ولی می تونم یک کلمه بگم::
این نیز بگذرد
من درکت می کنم البته 2 سال پیش خیلی امید داشتم ولی حتی مجاز هم نشدم شوکه شدم اساسی تا دو ماه گریه می کردم پارسال و امسال با اینکه کمتر خوندم ولی مجاز شدم
از همین مجاز های به درد نخور پارسال خیلی الکی مجاز اعلام کردن اما امسال انگار کمتر اعلام کردن
خیلی ناراحت شدم
SALAM
MOSHKELI NIST...ISHALLA SALE DIGE
UP JADID...
الی جون سلام
دنیا که به آخر نرسیده دختر جون
پاشو پاشو اشکات پاک کن بیا خونه منه تولدم نمیخوای بهم تبریک بگی؟
اشگ منو درآوردی الی خانم. آخه مگه چی شده هان؟ چرا خودتو عذاب میدی؟ قبول نشدی به درک... همه چی همون طوره که بود مطمئن باش. تو همین الانم موفقی خانم مهندس. بیخیال شو جون من باشه؟ ÷ست بعدبت اینطوری غصه دار باشه دیگه اینجا نمیام. گفته باشم.
نباید اعتماد به نفست رو از دست بدی. مواظب خودت باش
این که رتبت خوب نشده واقعاً ناراحتی داره...
منم واقعاً ناراحت شدم...
امّا اینجوری هم اصلاً درست نیست...منظورم با پاراگراف آخره...اگه اینجوری بخوای زندگی رو تموم شده فرض کنی...هیچ فایده ای نداره...هم خودتو اذیت میکنی...هم دیگران رو...مطمئنم بابات هم دوس نداره اینطور ببینتت...
البته...به دو تا سه روز وقت احتیاج داری برای اینکه با خودت کنار بیای...
برای تسلی خاطر تمامی پشت کنکوریهای ارشد بلند صلوات ختم کـــن…لیسانس از دنیا نری صلوات دومو بلندتر بفرست !!
انقدر بهش فکر نکن...
...و زندگی همچنان جریان دارد...
سال اولی که کنکور کارشناسی دادم انگیزه ای نداشتم و نتیجه ای نگرفتم
سال دوم خواستم و تونستم با اینکه باز هم به اندازه ای که باید تلاش نکردم
اعتماد به نفس مهمترین عامل تو زندگی آدمه
اگه بخوای با شکست جا بزنی بزرگترین اشتباه رو کردی !
اعتماد به نفس زیادی کار دستم داده اخه
زیر پل قدیم عمیق تره تاریخی هم هست هیجانش بیشتره ماهیهاشم بزرگترند زودتر آدمو می خورن دردش کمتره آب هم خنکه صفاش بیشتره آنورشم پارک و چمن هست منظره اش عالی نیست ولی خوبه دیگه چی ؟ هیچی دیگه معطل نکن ماهیها منتظرن....
وای الی جون اینقد خودتو ناراحت نکن به آزاد فک کن ..مطمئنم قبول می شی...به خونه ای که با هم می گیریم ...به تقسیم کار...آشپزی مال تو ظرف شستن مال من..گفته باشما از حالا دبه در نیاری...قبر بووه دولتی..تازه ما افتخار نمی دیم بهشون
نابرده رنج گنج میسر نمیشود... خوشحالم که رتبت خوب شده... خیلی زحمت کشیدی... مرسی عزیزم... ولی آزاد افتضاح دادم... قبول نمیشم
دیدن این پستت یه حالگیری اساسی بود
یاد کنکور خودم افتادم
منم مجاز شدم تو هردو کنکور ریاضی و زبان
زبان میشد همه شهرای عالی رو بزنم ولی همه گفتن حیفه ریاضی خوندی بری زبان
ریاضی هم جای خوبی قبول نمیشدم
رفتیم آزاد دیگه
فاطی بی تربیت چرا واسه من کامنت نمیذاری؟؟؟چرا به من نمیگی جون؟چرا به من نمی گی قبره بووه آزاد و دولتی؟؟؟چرا به من نمیگی آشپزی مال الی ، ظرفا مال من(خودت) ، مدیریته خونه ماله تو(خودم)..؟؟؟؟ها؟ها؟؟
منم دیدمت شوکه شدم..
یعنی خاک بر سر بی ربطت کنن الی..
خو عمو چه ربطی داره؟؟؟
بی تربیت از خودت بدت بیاد..چرا منو ششنیدی وسد که ازم بدت میاد؟؟؟
سمت من بیا..سمت من بیا..سمت من بیا..
هرکاری میکنی به نتیجه نمیرسی؟؟؟چون فقد کارو انجام یدی تو همون لحظه.قبلش هیچی..برنامه ..هدف..هیچی..
خو دختره اردیبهشتی، یه بار محض رضای خدای باری تعالی عینه آدمیزاد یه کاریو کن..(به در گفتم که دیوار بشنوه)
دیگه اینکه محال ، محاله.(آآآه..باز ازون فلسفیا دروکردماا..)