درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

نزدیک تقاطع شریعتی و فتح المبین بود... دست پیرمردی در دست خانمی بود.... با ماشین از پیششون رد شدیم... به حاضرین تو ماشین گفتم... اینا رو ببین.... با اینکه سنی ازشون گذشته دست تو دست هم راه میرن.... همه نگاهشون کردن.... متوجه شدیم آقا نابیناس.... 

نیم ساعت بعد ... در حالی که ما ۳ماشینی رفته بودیم یعقوب لیث و آب هویج بستنی خورده بودیم و حالا سرخوش به دنبال اسنک فروشی خوبی میگشتیم.... تو خیابان شریعتی نرسیده به دبیرستان کوثر دیدیمشون... اون نیم ساعت ما در حال خوشگذرونی بودیم و اونا این همه راهو پیاده اومدن....

(انتخاب عنوان باشه با شما)

نظرات 12 + ارسال نظر
روناش چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت 14:40 http://ccc4.blogfa.com

میشه اسمش گذاشت عشق ابدی...

نرگس چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت 14:56 http://www.ghalbe-shishei.persianblog.ir

شاید پیاده روی که اونا بیشتر بهشون خوش گذشته تا آبهویج بستنی خوردن شما
من عنوان های خودمو بزور انتخاب میکنم ولی دختر اردیبهشتی تو این کار ماهره

یه پسر خوب چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت 18:30

کاشکی واسه ثوابی هم که شده سوارشون میکردیم

آرون شید چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت 19:17 http://www.aron.parsiblog.com

آخی! چه جالب! گناه داشتن!
بله! بله! مردم تمام عشقشون مال همون جوونیشونه! که دس تو دس راه میرن!
وقتی دیگه پیر شدن هی دعوا می کنن و تو سر و کله هم می زنن!

احسان چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت 20:37 http://kajopich.blogfa.com

میخوای این سر افطاری اشکمونو درآری ... آره ... منم این صحنه ها رو زیاد دیدم ... واقعا دردناکه ... این چند وقته این صحنه ها بیشتر به چشممون میان ... کاش همیشه اینجوری بود ...

مهدی پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 08:56 http://Www.dt24.blogfa.com

والا چی بگم!؟

صادق پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 15:11 http://kamobish.parsiblog.com

اولن انتخاب عنوان کیلویی چنده تا وقتی که داری از بستنی فروشی یعقوب لیث و دل چسب تر از اون اسنک فروشی حرف میزنی ؟!

.......................

من اسمشو میذارم: afoot love

آرون شید جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 17:27 http://aron.parsiblog.com

نفهمیدم! کسی گفت بستنی فروشی یعقوب لیث؟! اون که قُرُقِ ماس!

آپ می باشیم!

زمزمه جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 18:03 http://permooz.blogfa.com/

ممنون از لطف شما و توجهتون به وبلاگ من

نــاز خاتــون جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 18:11 http://nazkhatoon.blogfa.com


خدا رو چه دیدی شاید اونا بیشتر بهشون خوش گذشته.

اون پست بچه بی ادب بود؟ من اگه به جای تو بودم
می‌گفتم گور بابای هرچی نظریه روانشناسیه که می‌گه نباید بچه رو زد و بعد می‌رفتم دو تا می‌خوابوندم تو گوشش.

هیچی به اندازه‌ی دیدن یه بچه بی‌ادب منو حرص نمی‌ده.

مهتاب جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 19:22

اینا حال می کنن نه ما ...

محسن ( دزنگار ) جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 21:25 http://dez-negar.blogfa.com

مهم اینه که اونا از این زندگی که دارن بهترین لذت رو ببرن .
یعنی هر کس ؛ از زندگی که داره نهایت لذت رو ببره .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد