درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

هفته ی پیش سر کلاس ابزار دقیق استاد یه سوالی پرسید!... من جوابشو میدونستم! ولی جواب ندادم... بعد دیدم هیشکی جواب نداد... بعد جو گیر شدم جوابو گفتم!.... بعد جواب من دقیقا همون جوابی بود که مد نظر استاد بود!!!... بعد حال کردم... بعد از کلاس فاطی گفت الی تو جواب این سوالو از کجا بلدی!.. بعد من خیلی حال کردم!!...

من خیلی ناراحتم این روزا... اوضاع درسیم اصلا خوب نیست!.. البته اوضاع درسی من هیچ وقت خوب نبوده ها و از وقتی خودمو میشناسم آدم بسیاد درس نخونی بودم ولی حالا فرق داره.. تو کلاسامون همه درس میخونن.. فک کنم که نه حتما من تنبل کلاسم!... بعد فک کن.. فاطی از همه دیر تر اومد دانشگاه ولی الان از همه جلوتره... بعد من این همه وقت اضافه داشتم و درس نخوندم!... 3شنبه  و 5 شنبه امتحان داریم بعد امروز به فاطی زنگ زدم داشت درس امتحان 5شنبه را میخوند... یعنی امتحان 3شنبه را فوله دیگه... بعد من هنوز حتی درس امتحان 3شنبه را تموم نکردم چه برسه به تمرین ها و .....

بعد 2 تا کتاب خریدم حدود 2 ماه پیش .. انقدر دلم میخواد بشینم بخونمشون که حد و حساب نداره ولی نمیشینم بخونمشون چون درس دارم... بعد نه اونا را میخونم نه درس میخونم... بعد کلا نمیدونم چیکار میکنم...

.

.

.

من از الان بلیط رفت و برگشتمو واسه تاسوعا عاشورا گرفتم!!... بعد این سری انقدر بلا به سرم اومد ملت فکر کردن من دیگه تا چند ماه نمیرم دز!!.... ولی دل من طاقت دوری ندارد.. نمکدان بی نمک شوری ندارد و ...

نظرات 6 + ارسال نظر
عبدالکوروش شنبه 6 آذر 1389 ساعت 23:57 http://www.potk.blogfa.com

وای دختر تو چقدر میگی "بعد..."
فوق لیسانس گرفتن شوخی بردار نیست.
بشین سر درس و بحثت بچه!

jvk[d یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 09:16 http://www.toranj62.persianblog.ir/

اره الی جون خوابگاه ما اساسی مشکل داشت ............تو هم نگران نباش از الان شروع کن به خوندن .

ترنجی یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 09:16 http://www.toranj62.persianblog.ir/

راستی اون نظره مال من بودا انگار اسممو عجیب غریب نوشتم

فرهاد یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 11:07

کلاً بیخیال!
کلاً سخت نگیر درست میشه.

دختراردیبهشتی یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 11:43

ای الی...دیگه وقتی من!!! درس خون شدم تو که جای خود داری..درس خون شووووووو
البته منو تو از یه قماشیم..ولی دیگه میتونی منو سرلوحه ی زندگیت قرار بدی که کار نشد نداره
منم کلی کتابا هس که دوس دارم بخونم هی میگم بعد بعد..نمیدونم هیچوقت این بعد خواهد آمد؟؟؟
هی یه کار فگری دارم..
آررره مگه میشه تاسوعا عاشورا نیای..
..
همینجوری فک میکنم خیلی وقته مادربزرگم نیس..ولی فک که کنی میبینی پارسال محرم کاملا خوب بود..هرشب میرفتیم خونش..تا نصفه شب چرت میزد ولی به زور خودشو نگه میداشت که با ما بودنو از دست ندهحالا...
خدا اموات شمارم بیامرزه..یه فاتحه بخونید

محسن از دنیای دوست داشتنی یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 21:03

سواله چی بود؟ بگو ببینم بلدم؟...


بگیا......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد