وای خدای من!!... مردم از خستگی!... ببین سارینا تو بزرگ شدی باید بیای واسه تولد بچه ی من سبزیجات واسه ماکارونی سبزیجات سرخ کنی... خیارشور و کالباس و هویج واسه سالاد ماکارونی خرد کنی... واسه کشک بادمجون پیاز پاک کنی و بادمجون سرخ کنی... تازه مرتب ظرف های کثیفو بشوری... بعدشم هر دقیقه بچه ی من میاد بهت میگه بغل و تو باید بغلش کنی... و باهاش بازی کنی... بعد هم خونه را تزیین کنی و بادکنک باد کنی... نه یکی و دو تا هاااااااا گفته باشم هااااا... در ضمن مهمون هایی که من دعوت میکنم کمتر از ۱۰۰ نفر نمیشه... دیگه خود دانی....
---------------------------------
وقتی شنیدیم ۴شنبه و ۵شنبه تعطیله کلی خوشحال شدم هم بخاطر کنسل شدن امتحان هم اینکه میتونستم با خیال راحت برم خرید و کمک دختر عمه....
ولی از صبح انقدر کار کردیم... که عصر به دختر عمه گفتم کاش ما رو تعطیل نمیکردن و من میرفتم دانشگاه:دی...
2ta upan
and w.d.net niz
سلااااام..ولی من هی دارم فک میکنم عجب شانسی اوردی که تعطیل شدی..امتحانت منهدم میشدااااا
لابد پول دانشجوییه رو هم واسش کادو خریدی؟؟؟
الی پالتو دو سه تا بخر منم اومدم بات شریکی بپوشم
اوهوم دقیقا:دی
دیگه گذشت اون زمون که هر روز با یه مانتو میرفتیم دانشگاه!
من که تو حالت اشباع به سر میبرم!!
ای بابا!چی میگی تو؟؟!!!من ک کلی با این تعطیلیا حال کردم...همه اش خواب!

خدا کنه این تعطیلیا رو حداقل ازمومن نگیرن...
به بازی دعوتی خانم
مرسی رامک جووووووووون
سلام
ممنون که به وبلاگم اومدی
جالبه که شما هم در مورد مشتریهاتون نوشتین
اما شغل شما که مثل من فروشندگی نیست
شما چند بار رفتی مغازه این اتفاقا افتاد
من چی بگم هر روز دارم با ادمای مختلف سرو کله میزنم
دو تا از پستاتو که در مورد مشتری هات بود خوندم
تیپ و اون خانمه که مهره مار میفروخت
بازم هست یا فقط همین دو تا بود؟
باز هم هست... بخون حتما
بیشتر تو پست های اسفند و شهریور باشه فک کنم