تو یکی از کوچه پس کوچه های پشتی خیابان طالقانی جایی که اغلب روزها ماشین اونجا پارک بود.. هر روز پیرزنی را میدیدم که یه گوشه مینشست.. چادرشو مینداخت تو صورتش دستشو به حالت گدایی دراز میکرد... همیشه که نه ولی خیلی وقت ها وقتی رد میشدم از پیشش یه کم پول بهش میدادم... این دفعه که رفته بودم دز ندیدمش!... نمیدونم چرا!.. ولی الان یادش افتادم!... لابد اونم چشم به راهه!!...
بابا دستت خیره...
آپیدم.
بیای خوشحال میشم.
دیسون : گل غلتان
با این کارت منو یاد مامی ام انداختی

چرا ب هرکس ک این مدلی بپوشه کمک می کنید؟؟!!!
اینم بگم ک ب نظرم اینا اصن کمک نیستن..."گدا پروریه"!
من ک عمرن از این کارا کنم!