درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

تو یکی از کوچه پس کوچه های پشتی خیابان طالقانی جایی که اغلب روزها ماشین اونجا پارک بود.. هر روز پیرزنی را میدیدم که یه گوشه مینشست.. چادرشو مینداخت تو صورتش دستشو به حالت گدایی دراز میکرد... همیشه که نه ولی خیلی وقت ها وقتی رد میشدم از پیشش یه کم پول بهش میدادم... این دفعه که رفته بودم دز ندیدمش!... نمیدونم چرا!.. ولی الان یادش افتادم!... لابد اونم چشم به راهه!!...

نظرات 3 + ارسال نظر
angel دوشنبه 15 آذر 1389 ساعت 12:19 http://weblog.dezfoul.net/sky_angel

بابا دستت خیره...
آپیدم.
بیای خوشحال میشم.

موزون دوشنبه 15 آذر 1389 ساعت 20:21


دیسون : گل غلتان

سنگ صبور سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 09:47 http://www.gozarezamaneh.blogfa.com

با این کارت منو یاد مامی ام انداختی
چرا ب هرکس ک این مدلی بپوشه کمک می کنید؟؟!!!
اینم بگم ک ب نظرم اینا اصن کمک نیستن..."گدا پروریه"!
من ک عمرن از این کارا کنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد