درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

اول اینو بگم!... 

 

بعدازدانشجو شدنم... اولین باری که رفتم دز... تا رسیدم.. شب اول.. یهو بابا با جدیت تمام رو به خواهرم کرد و گفت بیارشون هی گفتید باید صبر کنی تا الی بیاد!!!... هیچ کس حق نداره بهونه ی دیگه ای بیاره!!.. من هاج و واج موندم که چه خبره تو خونه!!... دیدم خواهرم با یه نایلکس حاوی ۵تا واکسن آنفولانزا اومد!!... گفت زود باشید بیاید واکسن هاتونو بزنم!!... من کمی سرماخورده بودم!... هی به بابام گفتم اگه آدم سرماخورده باشه براش ضرر داره واکسن بزنه... گوش نداد که نداد...  

 

 

الان به شدت دچار آنفولانزا شدم!!... استخون درد شدید و.... یحتمل به زودی  قانقاریای مضمن میگیرم و الفاتحه.... 

 

------------------------------------- 

 

خب!... امروز ۱۶ آذر بود تو دانشگاه ما که هیچ خبری نبود!...  

 

قرار بود امروز یه امتحان داشته باشیم... استاد نیومد!... همه ی بچه ها با هم هماهنگ کردن که ۵شنبه امتحان بدیم!... یعنی هلاک خر خونیشونم!... 

  

------------------------------------------- 

عینکم کجه!... کانون چشمم تنظیم نیست!... دلم عینک جدید میخواد شدیدا!!... تو تولد سارینا یکی از آشناها یه عینک خاصی داشت!!... خیلی خیلی خاص بود!... خیلی دلم از اونا میخواد!... عینک بی فرمی بود با دسته هایی که به فرم خاصی پیچ داده شده بودن!... فوق العاده بود!... کسی جایی سراغ نداره از اون عینکا داشته باشه؟

 

 

-------------------------------------- 

 

یکی از بچه های کلاسمون بهبهانیه!... میگه تو تهران یه انجمن هست انجمن بهبهانی های مقیم تهران!... مرتب دوره دارن!... مهمونی و .... چه خوب نه؟؟؟ 

 

-------------------------------------- 

 

دیگه؟ 

یکی از بچه هامون هم زمان داره ۲جا فوق لیسانس میگیره(غیر فانونی)... کار هم میکنه کلاس زبان هم میره!!!... 

 

------------------------------------- 

 

دیگه؟... 

 

در مورد یه چیزی میخوام بنویسم ولی باشه تو یه پست دیگه...

نظرات 7 + ارسال نظر
سرندی سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 18:42

نه بابا چیز بی خودیه.یه اردو های مسخره ای دارن

سید رضا سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 19:47 http://srsreza.blogfa.com

سلام.عشق عینک هستی نه؟ سلامت باشی.مواظب خودتان باشید.

فاطمه چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 11:37

کلاس زبان میره چیه!!تافل داره...در تمام لیسانسم شاگرد اول بوده حالا هم می خواد بورس بگیره بره فرنگ...کتاب نوشته چن تا مقاله بین الملی هم داره.. ما هم هنوز به خم کوچه اولم نرسیدیم...

wwooooowwwwww

نرگس چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 12:53

واقعا 16 آذر هیچ خبری نبود؟ ما روز دانش آموز بهمون کیف سی دی دادن. دلتون آب

نرگس!!

شما و فاطمه با هم هماهنگی کرده بودین؟؟؟

د.اردیبهشت چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 14:14

برای نرگس:
اون روز دانش آموزه.
روز دانشجو،دانشجوها رو نزنن،کیف سی دی پیشکش!
(البته منظورم اون دانشجو(؟) هایی که اخبار 20 و 21 و ... نشون میده نیست.که زیر بلندگوی دولتی سینه میزنن

مهران بقایی چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 14:42 http://www.alefba.net

از قدیم ندیما گفتن دو زار بده آش مواظب خودت باش!!

دختراردیبهشتی پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 12:12

الی اون همکلاسی گه گفتی اون پسره نیس که جولو میشس گفتم قیافش آشناس؟؟؟
من دیشب خاب دیدم تو سرویس دانشگا بودیم بعد گفتن خودتونو معرفی کنید..پسرا اول میگفتن فلانه فلانی از کجا رتبه چند
یه پسره گف من فلانی با رتبه ی 1 ، نمره اول لیسانس، حد و انتگرال1 ، میل میکند به صفر..ازین حرفا
بعد فاطی گف این ینی ریاضی 100 زده!بعدش دیگه ما پیاده شدیم که خودمونو معرفی نکنیمیعنی منو تو و فاطی..
نرگسم بود

نه!!

اون دختره!... که با مزه حرف میزد و همیشه مقنعه اش چروک بود!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد