رو پیاده رو بزرگراه سردار جنگل راه میریم... سربالایی... هر کدوم یه کیف و یه لپ تاب سنگین دستمونه... به سختی راه میریم.... یه پسر و دختر... از رو به روی ما میرن به سمت پایین... سرازیری... کیف پسره دست دخترس... کیف دختره دست پسره... پسره داره تو کیف دختره را برانداز میکنه و دختره کیف پسره را!!... هر از چند گاهی هم یه چیزایی از تو کیف هم در میارن میخندن... میگن این چیه!!... باز میخندن... و حرف میزنن و سبک بال به راه رفتن تو سرازیری ادامه میدن... اون یه تیکه خیابان واسه اونا تو یه چشم به هم زدن میگذره... ما هم هر چی راه میریم به خیابان دانشکده نمیرسیم!....
.
.
.
سر کلاس سروش میگه هر کی تو این ترم ازدواج کنه 2 نمره به نمره ی مدل اش اضافه میکنم... دوستم میگه کاش خواستگارمو رد نکرده بودم!!...یکی دیگه میگه نظرتون در مورد ازدواج صوری چیه!!... سروش با چند تا از دخترای کلاس حرف میزنه و میخنده و میگه کلاس نیست... تریپ دوره همیه... من لپ تابمو روشن میکنم... ایمیل و فیس بوک چک میکنم... آخر کلاس یه چیزایی هم درس میده... بعد میگه بچه ها از کلاس راضی هستید!!!... همینجوری تا آخر ترم پیش بریم خوبه؟... همه میگن بله!!
.
.
.
عزیزم استاد مدلسازی!... کلا تمام تلاششو میکنه تا بچه ها بفهمن داره چی درس میده... خیلی دستاشو تکون میده... با تمام وجود!... امروز پنجره ی کنار استاد باز بود... پرده رو پنجره بود... چند بار وقتی دستشو موقع درس دادن تکون میداد دستش محکم میخورد تو پنجره ای که باز بود!... بعد ما هم رو مود خنده بودیم!..... خیلی صحنه خنده داری بود!!... ولی با شخصیت بازی در میاوردیم و نمیخندیدیم!...
.
.
.
امروز سارا رفته تو اتاق علی جون... در مورد پروژش حرف بزنن باهم... وقت اداری تموم شده... منشی علی جون درب اتاق علی جونو قفل کرده و رفته!!.... سارا ترسیده هول کرده! گفته استااااااد.... علی جون گفته نگران نباشید این کار هر روزشه... من خودم کلید دارم درو وا میکنم!....:دی..:))))))...
اگه بحث اجبار نباشه شماها حوصله دارین درس بخونین؟ ما (من و دوستان) که انگار همه انرژی مونو صرف کارشناسی و کنکور کردیم.
ما کارشناسی هیچکاری نکردیم... الان داریم میکشیم
خوش به حالتونا.....نه؟
جات خالیه محسن
سلام.من که از هر چی ازدواج و این جور حرفاست متنفر شدم.وقتی برنامه ی گلبرگ رو می بینم و این همه مشکل زوجین رو مطرح می کنند.بیشتر بی خیال ازدواج میشم.یکی بدبینه یکی با یه زن دیگه است یکی با مادر شوهر اختلاف داره یکی با....
ای بابا
مگه چقد زنده ایم که بخواهیم این قد بحث و دعوا کنیم.
یه آدم دیگه گیر خودمون بندازیم که چی بشه؟؟
منشی علی جون چند سالشه ؟
حالش خوبه ؟ هر روز این کار رو میکنه ؟
به حق چیزای ندیده و نشنیده !
کاش کلاسای ما هم اینجوری بود..لپ تاپ روشن میکردیم ایمیل و فیس بوک چک میکردیم ! اونوخ بگو درس خوندنمون سخته ! البته من باگوشی اینکار رو میکنم !
منشیش... یه آقاییه.... حدود ۳۰ سال...
اون استاد اولی باحاله

با این آخری هم خندیدم !
این علی جون خیلی باحال
الی سروش استاد چیه؟؟

فک کن کیفه من دسته کسی باشه بخاد بگرده...
تا شب هی چیز دربیاره خالی نمیشه
یه چیزایی در میاد که خودم یادم نمیاد کی خریدمشون یا کجا دارمشون
اون تیکه ی سارا خیلییییییییی باحال بود و خنده دااااارررر...
سروش... حل تمرین مدلسازی
:دی
سلام
چون به من سرنزدید چیزی نمی گم تا بیاین نظر بدیدن.
نه که منو با خودتون بردین...
باید بیام کامنت بزارم واسه گزارش مصورتون؟
سلام
خوش به حال شما چه استادهای باحالی دارید
ما استادامون جوری هستن که اگه حواستو ندی به درس زود مچتو میگیره که آقای فلانی یا خانم فلانی بیا تا اینجا که من درس دادم بگید واسه دوستانتون
هر چند ما دیگه تموم شد
برید حال کنید واس خودتون
سلام . خسته نباشی .
در این سال ها بارها خواب دیده ام که هنوز سر کلاس هستم یا گاه مشغول پاسخ به سوالات دبیر یا گاهی هم استاد ..
زندگی پر از لحظاتی ست از جنس چیزی که نوشته ای .. امیدوارم این لحظات را با تمام وجود زندگی کنیم .
موفق و سلامت باشی .
یا حق .