اولین نفر رفتم برای ارائه... برخلاف تصور چیزی که فکر میکردم... خیلی خیلی راحت بودم... نه ضربان قلبم بالا رفت و نه تنفسم از تنظیم افتاد... همه چی عادی بود... یه سری برگه دستم بود... که مثال هایی را که میخواستم ضمن توضیح مباحث روی پاورپوینت بیان کنم روش نوشته بودم که فراموشم نشه!... ولی اصلا یادم رفت از روش مثال ها را نگاه کنم!... همینجوری خودمونی هر چی به ذهنم میرسید میگفتم... خوب بود... باحال بود... ولی...
در حین ارائه... یه لحظه چشمم خورد تو چشم خانم آرامی(قبلا گفته بودم که چطور با دوستام دست به یکی کردیم و حالشو گرفتیم)... با نگاهش گفت انتقام سفت و سختی ازت میگیرم!!... بعد از ارائه... شروع کرد به سوال پرسیدن... سوالای چرت و پرت... شانسی که آورده بودم... این بود که یه سری از مثال ها تو برگه بود که نگفته بودمشون... بعد با استفاده از اون مثالا سوالاشو جواب میدادم.... بعد استاد هم دید داره سوال الکی میپرسه خودش پیچوندش!!
.
.
.
سمینار بعدی ۲۲ خرداد!... مدلسازی الکتریکی سیستم تنفسی!:دی
آفرین آفرین
دودوری دودو الی
دودوری دودو الی
من همیشه از کنفرانسو اینا یه ترسی دارم
خووشحالم تو خوب بودی
کاشکی همه جیز مث سمینار بود
من وقتی سمینار میدادم یک سری سوال روی کاغذ می نوشتم میدادم به همکلاسی ها
که بعد از اتمام سمینار ازم بپرسن و من جواب بدم
واسه نمره خیلی خوب جواب میده
22 امتحان کن به قدرت نمره گیری سمینار پی میبری
چه ترفندی!!
واسه سمینار مدل حتما این کارو میکنم:دی
سلام
تکنیک سوال دادن به بچه های کلاس از تکنیک های ناب و مسلم و لازم الاجرای ارایه دادنه .
یادم نمیاد تو وبلاگت نوشته باشی حال این شخص رو به چه صورت گرفتی .
عه
یادت نیست؟٫٫
پست رمز دار بود.. رمزشو که بهت داده بودم!
آها پس اون پستی که نوشته بود خانم آرام مربوط به همینه ؟
نه ؛ رمزی از طرفت برا من نیومد . نه واس اون پست نه واسه بعدیش .
عجیبه!