صبح با تالاپ تولوپ دلم از خواب پاشدم.... تند تند صبحانه آماده کردم و با بچه ها خوردیم و رفتیم دانشگاه... همش تالاپ تولوپ.... انقدر اسلاید هامو خونده بودم... و مقاله هامو فول بودم که تو راه تو ذهنم داشتم ارائه میدادم و ذهنمو تنظیم میکردم که رو هر اسلاید چی بگم... ولی خب همش تالاپ تولوپ و .... وارد کلاس شدیم.... دکتر منتظر ارائه ها بود.... اولین نفر سارا رفت..... و موقع ارائه انقدر استرس داشت نفس کم می آورد.... تو همین حین منم آماده شدم و بعد از سارا رفتم بالا.... خودمو واسه سوالای جورواجور دکتر آماده کرده بودم.... بالا که رفتم استرسم ریخت... خیلی راحت کارمو توضیح دادمم و وقتی تموم شد... دکتر فقط پرسید کارتونو پابلیش کردین یا نه:دی.... منم گفتم دکتر کارم آمادس فقط مونده ادیت نهایی:دی.... و قند تو دلم آب شد:دی.....
خیلی خوب بود... خیلی خوشحال شدم.... و دیگه واقعا احساس راحتی میکردم....
دکتر گفت فردا نمره های نهایی رو میدم هر کی اعتراض داره فقط فردا رو فرصت داره...
.
.
.
فردا صبحش.... بچه ها همه زود رفتن دانشگاه و من نرفتم.... فکرشم نمیکردم دکتر صبح نمره ها را بزنه!.... چند دقیقه بعد از رسیدنشون به دانشگاه سارا زنگ زد و نمرمو بهم گفت!!!... و من خیلی خیلی سورپرایز بدی شدم!... نمره ها افتضاح بودن!.... بر خلاف چیزی که فکر میکردیم و.... واقعا همچین نمره هایی برامون غیر قابل باور بودن.... بعد از این همه زحمت.... این همه درس خوندن... این همه مدت از همه چی گذشتن و تمام وقت و زندگی را به پای درس گذاشتن.... این نتیجش!... رفتیم دانشگاه و .... کلی با استاد صحبت کردیم ولی بی فایده بود:(...
.
.
.
بعد دیگه.... خیلی روز بدی بود... ته دلم خالی بود همش.... خدا نمره ی اون یکی درسمونو به خیر بگذرونه:(....
به خیر میگذره...مطمئن باش .
بعد نمره اینجوری هستی
ایشاالله .
مرسی :)