بدتر از همه چی حرفای دیگرانه.... پس چی شد؟ تموم نشده هنوز؟ کی تموم میشه؟ بعدش میخوای چیکار کنی؟
دیگه هیچی برام مهم نیس فقط میخوام تموم شه.... به هر قیمتی که شده :(((
پ ن :
این اولین پستیه که با گوشی آپ میشه
اون روز تو دفتر دکتر ش.... خیلی افسوس خوردم.... افسوس روزهایی رو که از دست دادم..... ولی خب... خیلی صحبت کردیم... تمام تلاشمو کردم تا راضیش کنم... ولی نشد.... منم اصلا ناراحت نشدم.... و بهش گفتم خب دلیل شما واسه نه گفتنتون منطقیه و این صحبت ها.... وقتی هم جلسه تموم شد با اینکه من فقط جواب منفی شنیده بودم ولی حس منفی نداشتم و ازش تشکر کردم و بهش گفتم استاد جلسه امروز عالی بود.... شاید به خاطر همین برخوردم بود که وقتی تو مسیر برگشت به خونه بودم زنگ زد و گفت میتونی برگردی :)))))))))))))).... منم خوشحاااال..... بهش گفتم معلومه که میتونم.... برگشتم.... گفت خیلی به حرفات فکر کردم.... باشه قبول میکنم ولی..... ولی n تا شرط برام گذاشت!!.... یعنی تنها چیزی که میتونستم بگم دو نقطه خط بود..... حالا من موندم و قول هایی که بهش دادم و هییییچ راهی ندارم جز عمل کردن به قول هام.... و به همین دلیل شد که عملا اصلا فرصتی برای دزفول رفتن نموند..... خیلی ناراحتم.... خیلی دوس داشتم ماه رمضون حداقل یه هفتشو دزفول باشم.... حداقل یه هفته .... :( .......ولی نشد.... با اینکه ماه رمضون امسال همش مهمونی بود و هر هفته همه پایتخت نشین های فامیل دور هم جمع میشدیم ولی من خیلی دلم تنگه هنوز.....