چارشمبه عصر نشده بود هنوز.... دراز کشیده بودم داشتم با گوشیم بازی میکردم و غرق در افکار..... یه مسیج اومد... حال نداشتم بازی رو قطع کنم و برم مسیجو بخونم..... چند دقیقه بعد سوختم :(....از بازی که خارج شدم دیدم عه یه مسیج داشتم نخونده بودمش.... بازش کردم :( دکتر ش !!!! نوشته بود how u do you!!! بسمه الا!! دکتر خوبی؟؟؟.... این دیگه چه مسیجیه؟؟.... کلا خواب و آرامش ازم ربوده شد و پاشدم!.... لپ تابمو روشن کردم!!.... بعدش بهش مسیج دادم و گقتم در حال نوشتن مقاله.... تا شمبه آماده میشه و شمبه چه ساعتی فرصت داری!!!.... اون روزی که این مسیجو دادم فکر میکردم شمبه خیلی روزه دوریه!!... و احساس زرنگی میکردم.... ولی الان که شبه شمبه است و خوابم میاد و فقط 4 صفحه از مقاله آماده شده دارم فکر میکنم که کلا شمبه روز نزدیکیه و دیگه هیچ وقت نباید بگم شمبه کاری انجام میدم چون 5 شمبه و جمعه رو نباید جزو روزهای کاری حساب کرد و از این صوبتا.......
دیشب رفتیم کرج خونه عمو اینا.... امروزم رفتیم خونه اون یکی عمو اینا.... خیلی آخر هفته خوبی بود :)))
واویلاااااا.... آره زودی می گذرهه...امروز شمبسسسسسسسسسس
رفتم پیشش :)))))) با پر رووییییی تمام!!
کلا این روزها عجیب زود میگذرن و فقط تا چشم به هم میزنی هی شنبه است هی دوباره شنبه میشه