دیروز خلبان آزمون نظام مهندسی داشت.... هفته قبلو براش کلی زحمت کشیده بود..... بعد از امتحانش زنگ زد گفت خودم و دوروبری هام حتتتماااا قبول میشیم:دی... عالی داده بود... بعد اون که امتحان داده بود و خیلی خوب داده بود من خیلی خوشحال بودم و انگار که باری از روی دوش من برداشته شده بود.... بعد به این فکر کردم که اگه منم دفاع کنم انگار که باری از روی دوش اون برداشته شده.... و اینجوریه که تصمیم گرفتم تو این هفته هر طور که شده تا یه حدی کارامو جمع و جور کنم... دیشب کلی راجع بهش حرف زدیم.... بعد خلبان میخواست منو تحت تاثیر قرار بده گفت اگه از این به بعد شب ها گزارش کار روزانه بهم ندادی و کار نکرده بودی شب ها نمیام دنبالت:دی... منم گفتم خب عچقم پس خدافظ تا هفته آینده که میخوایم بریم مسافرت:دی... ولی جدی بخاطر خودم تنهایی دیگه نه.... که به خاطر دوتامون باید زودی تمومش کنم دیگه :)))))
دیشب مهمونی بودیم خونه خاله خلبان... فامیلای همسرشم بودن.... آدمای جدیییییییییییییید... :دی
من که کلا از مهمونی چیزی نفهمیدم و همش با خلبان تو یه فاز دیگه در حال حرف زدن بودیم :)))
دیروز عصرم با هم رفتیم ملاقات عمو....
دیروز ظهرم رفتیم آلاچیقمون.... خیلی خوب بود :)))))
امروزم از صبح کلی روز مفیدی داشتم :))
من تا الان فکر میکردم خلبان شغلش خلبانی هست اما الان فهمیدم مهندس هستن و در نزدیکترین حالت مهندس مکانیک یا برق باید باشن. پس چرا میگین خلبان؟
خلبان شغلشم خلبانیه