امروز خیلی حالم گرفته بود.... نشسته بودم پای داکیومنت پایان نامه که اصلا جمع شدنی نیس.... بعد اصلا قرار نبود ظهر خلبان بیاد.... منم دیدم اصلا هیچ کاری نمیکنم 5 تا آهنگ جدید دانلود کردم و رفتم پیاده روی و گوش دادن اون آهنگا.... هنوز 5 دقیقه نشده بود که از خونه خارج شده بودم خلبان زنگ زد گفت تا یه ساعت دیگه میام پیشت!! بعد دیگه اومد من نهار آبگوشت درست کرده بودم... رفتیم آلاچیقمون نشستیم.... نهار خوردیم بعدش بحرفیم.... بعد من براش توضیح دادم... اون شروع کرد نصیحتم کرد عین این اسمایلی پایین اون یکه میزنه تو کله ی اون یکی خلبانه.... دعوام کرد :|
بعدشم دیگه راه حل بهم نشون داد
بعدشم منچ بازی کردیم :دی همش خلبان برد
اینم قیافه خلبان بعد از برد
خوش به حالت که خلبان رو داری