خلبان: یادته اون روزی فلان جا بودیم یه قولی بهت دادم؟
من: خب؟
خلبان: خب میخواستم بگم بعید میدونم رو قولم بمونم!!
من: بمیری
.
.
.
خلبان: آماده شو تا یه ساعت دیگه میام دنبالت
من: باشه عزیزم میدونم که کمتر از 3 ساعت دیگه اینجا نیستی. 4 ساعت دیگه دم درم
6 ساعت بعد خودشو به اون راه میزنه که دیر رسیده: اگه آماده نیستی من برم روغن ماشینم عوض کنم!
من: بمیری... برو نبینمت فقط
.
.
.
داریم بدمینتون بازی میکنیم....
خلبان: بگیر که اومد
توپ میوفته زمین... خلبان بهم میخنده...
من: دعا کن دستم بهت نرسه
من بدو خلبان بدو... من بدو خلبان بدو.... من بدو خلبان بدو.... من بدو خلبان بدو.... من بدو خلبان بدو... من نفس کم میارم... میخنده....
من: بمیری
واقعا آدم زن بگیره مث تو دیگه چی میخاد؟؟؟ سر سال می کشیش!!
:d
بمیری
گاهی لازم است
نقشه را از وسط تا بزنم
آذربایجان بیفتد روی خلیج
فارسی تبریز خوب شود وُ
بندر ترکی برقصد
گاهی هم باید
نقشه را از شرق به غرب تابزنم
خراسان را بفرستم
به پابوس آهوان کردستان
با شعر تازه ای،که ازترس آتش، ازارتفاع افتاده است در وبلاگم "سپیده دمی که بوی لیمو می دهد" به روز شده ام با احترام و افتخار دعوت می شوید به خوانش و گفتگو.
سلام.می ترسم چیزی بگم به من هم بگی بمیری
دور از جون.
تو چقد عقده شوهر داشتی هان!!