درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزهای آخر

تو آشپزخونه دارم بادمجون پاک میکنم گریم میگیره!!... دلم واسه بادمجون پاک کردن تو خونه پدری هم تنگ می شه... سختمه قبول مسئولیت زندگی... خیلی سختمه.... دلم واسه خودم میسوزه شاید... زندگی دو نفره انرژی زیادی ازم میگیره.... کلی مسئولیت... کلی کار... این چند وقتی که تهران بودم بس که تو روز کار داشتم خیلی شب ها میشد حتی سفره رو نمیتونستم جمع کنم و خوابم میگرفت... همه ظرف ها میموند رو میز یا روی سینک... خیلی شب ها غذا بیرون میموند و یادم میرفت بزارمش تو یخچال... لباس های چرک رو هم جمع میشد و تنبلیم میشد بشورمشون و .... من آمادگی اداره کردن یه خونه رو ندارم فکر کنم :(((


من تو خونه یه مامان میخوام:((



نظرات 3 + ارسال نظر
یگانه دوشنبه 6 مرداد 1393 ساعت 02:39 http://khanomi123.blogsky.com

کم کم خوب میشی و وب خوبی داری

سید رضا دوشنبه 6 مرداد 1393 ساعت 15:19 http://srsreza.blogfa.com

سلام:-)آمادگیشو داری فقط یک کمی ترسیدی و استرس داری:-)نگران نباش

دختراردیبهشتی سه‌شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 14:18

به این چیزاا فک نکننننن
فکرش سخته مگه نه زیاد فرقی نمی کنه در کل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد