درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

نزدیک ظهر بیدار شدم.... گوشیم سایلنت بود.... به محض اینکه از حالت سایلنت خارجش کردم زنگ خورد!!!.... دکتر م..وس..وی!!!!..... باورم نمیشد!.... چند دقیقا به اسمش خیره شدم.... بعد چند تا سرفه کردم که صدام خوابالو نباشه.... بعد جواب دادم و چند دقیقه ای صحبت کردیم و .... خداییش فکرشم نمیکردم یه روز همچین آدم های مهمی باهام تماس بگیرن.... بعد از تلفنشم مجبور شدم یه گزارش کامل از کارهایی که انجام دادم براش بنویسم و بعدم رفتم دانشگاه براش میل کردم...... 

 

وقتی شروع کردم به گزارش نوشتن..... بدون اینکه به هیچ کدوم  از مقاله ها یا نوشته هایی که قبلا داشتم نگاه کنم.... بی وقفه چند صفحه نوشتم.....:) 

 

این راحت نوشتنو مدیون وبلاگمم 

 

تازه تو گزارشا دیگه اینجوری خودمونی نمینویسم.... اصلا گزارش نویسیم حرفه ای شده:دی 

 

حالا بعد از تصویب پروپوزال (محض احتیاط که یه وخ موضوم لو نره:دی) شاید یکی از گزارشایی که واسه استادام میل کردمو گزاشتم ببینید:) 

 

 

واسه دکتر فاط....می زا..ده که ایمیل میزنم ها.... یعنی خودم نوشته هامو میخونم خندم میگیره که انقدر باحال رسمی مینویسم:دی 

 

ساعت ۳:۴۰ اینجا تهران است..... من برم سحری بخوریم با بچون.... همسایه ها همه خوابن....:دی