درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

به وقت 33 سالگی

شمع های 33 سالگی رو در حالی فوت کردم که ته دلم خالی بود :(


بیشتر از ظرفیت مغز و قلبم، اتفاقای یهویی که بعضیاشون کمی خوب بوده و بعضیاشون خیلی بد رو تو چند ماه اخیر تجربه کردم. هنوز از دو هفته پیش که واسه عروسی مجتبی رفتیم دزفول خستم... 

دلم میخاد حافظم پاک شه... وابستگی و دلبستگی به هیشکی و هیچی نداشته باشم...


تو شروع 33 سالگی هیچ دلخوشی ندارم... تنها چیزی که باعث میشه هنوز ادامه بدم حلماس... که صبح ها وقتی بیدار میشه با لحن خاص خودش میگه سلام مامان و قلبم پر میکشه...


من امروز بی ظرفیت ترینم...