از نظر روحی و جسمی احتیاج به این دارم که یه نفر 24 ساعت بچه هامو نگه داره و همسرمو البته :)))))
ترکیده تر از این نمیشم... نان استاپ دارم کار و سرویس دهی میکنم... خلبان هم بدتر از من... افتادیم تو یه لوپ بینهایت کاری که نمیدونیم کی تموم میشه...
دیشب همتا 2 خوابید... 5 بیدار شد. سرشو از تو تختش بلند میکرد نگام میکرد میخندید... خیلی بامزه بود... خیلی... تا 6 دووم آوردم که شاید بخوابه اصلا قصد خواب نداشت... پاشدم بردمش بیرون از اتاق و آشپزخونه ترکیده دیشبو کمی جمع و جور کردم... بعد رفتم اتاق بمت ترکیده حلما رو جمع و جور کردک یه کارتن از اسباب بازیاش جمع کردم انقدر خرده ریزه تو اتاقش نباشه... تا 8 و نیم بالاخره همتا خوابید...
پدرشوهرم بیدار شد رفت نون خرید آورد... براش تخم مرغ سرخ کردم رفتم خوابیدم تا 11 و نیم... از اون موقع تا الان نه خوابم نه بیدار فقط میدونم تموم شدم.