درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

اسفند 97

انگار دیروز بود که شب عید تو هول و ولای رفتن خونه مامان اینا بودیم... امسال خیلیییییی زود گذشت...


برای اولین بار در طول زندگی مشترکمون شب قبل از سفر همه چی آمادس... خلبان گفت عالیه از شب همه چیو میذارم تو ماشین که صب فقط حلما رو بغل کنیم و بریم... که این حرفش در حد حرف موند و خوابش برد... موقع خوابم گفت فردا صب زود نمیریم هر وقت بیدار شدیم میریم :دی


امسال عید در جوار قوم شوهریم خدا بخیر بگذرونه :دی


خیلی دلم برای عید های بچگیمون تنگه... دوس دارم ساعت ها بنویسم  از بدی روزگار و عوض شدن آدما و...