درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

روزهای پر استرس همچنان ادامه داره... پنج شنبه نشستیم کلی راجب تصمیمون صحبت کردیم... همفکری کردیم... برنامه ریزی کردیم... حتی متن قرارداد طراحی کردیم و... بعد از چند روز حس کردیم که یه اتفاق خوبی داره میوفته... دوباره تو کار که رفتیم دیدیم اوه... هنوز کلی مونده :|


خیلی کم تجربه ایم...

دیروز داشتیم شغل جوونای فامیلو با درسی که خوندن مقایسه میکردیم... خلبان گفت یعنی یک نفر هم نباید تو این فامیل باشه که عمرشو واسه درس خوندن تلف نکرده باشه؟... تنها فرد کار و درس مرتبط میون حداقل 20 تا آدم خلبان بود :|

حلما خیلی مستقل شده... یعنی فکر میکنم دو سالگی نقطه عطفیه تو زندگی... تو این یکی دو هفته کلی چیزای خیلی جدید از خودش رو کرده.... برای اومدن الناز به خونمون کلی ذوق میکنه با خوشحالی و جیغ خوشحالی سلام میکنه بعد میره تو اتاقش و به بازیش ادامه میده... بی نهایت موبایلی و تبلتی و لپ تابی و تلویزیونیه :|... دیروزم که سازمان بهداشت جهانی اطلاعیه داده بود که این چیزا واسه بچه زیر دو سال ممنوعه ولی مگه میشه !!!

دیروز خلبان داشت ماشینو مرتب میکرد... شیلنگ آب دست حلما بود یه طورایی با زور ازش گرفت... حلما سرشو انداخت پایین هی میگفت حالا چیکار کنم من :)))) خیلی صحنه خوبی بود :)))

اردیبهشت 98

در راستای زود گذشتن روزها... انگار دیروز بود پکیج خود آموز زبان خریدم... الان 3 سال گذشته و حتی نصبش نکردم رو سیستمم :|||

پارسال از نمایشگاه کتاب چند تا کتاب خریدم هنوز نخوندمشون و دوباره نمایشگاه کتاب شد :|


اردیبهشت شد و هنوز به تعداد زیادی زنگ نزدم که بگم سال نو مبارک :||

تو 33 سالگی فقط 1 بچه دارم و استرس اینکه وقت ندارم بچه های زیادی داشته باشم :||


واقعا این چه زندگیه....

دیشب از فکر و خیال تا صبح خوابم نبرد :|| این روزا هم میگذرن بالاخره... کاش میدونستم چی میشه... شادیم اینکه نمیدونم چی میشه خوبه اصلا :(((