درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

زمان

بصورت عجیبی از کارهایی که واجبه انجامشون بدم عقب می مونم... مثلا یه گزارشو باید آماده کنم با خودم می گم تا دو سه روز دیگه آمادش میکنم... یک ماه میگذره هنوز گزارشو تکمیل نکردم :|

هر بار جلسه داریم کلی کار های عقب مونده میاد تو ذهنم که باید انجامشون میدادم و تو جلسه مطرح میکردم با خودم میگم تا آخر هفته انجامشون میدم نمیفهمم کی آخر هفته میاد و میره :|

از همه بدتر یه پیام برام میاد میخونمش با خودم میگم برم فلان کارو انجام بدم بیام جوابشو بدم... یه هفته میگذره من هنوز جواب ندادم:|

مادر یکی از فامیلا فوت میکنه هی با خودم میگم فردا بهش زنگ میزنم پس فردا میزنم..... چلمش میشه من هنوز زنگ نزدم یارو رو میبینم ازخجالت آب میشم :|


زمان برای همه یکسان نمیگذره... واسه یکی هر ثانیه هزار ساله واسه یکی هم هر ساعت مث یه دقیقس....

بنشین بر لب جوی و...

نمیدونم منتظر چی هستیم... زندگی همین روزاس... زندگی روزای قبلمون بود که گذشت... ما داریم تموم میشیم...