درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

کار کردن تو اتاق انفورماتیک یه بیمارستان میتونه کار ایده آلی باشه هاااا.... امروز... تجربه ی جدیدی بود.... تو اتاق انفورماتیک یکی از بیمارستان های دولتی..... خیلی خوشم اومد....

 

 

 

خیلی سرم شلوغه 

 

خیلی 

 

خیلی 

 

خیلی....... 

 

اولین تجربه ی کنفرانسی:)

اولین تجربه ام تو یه کنفرانس تخصصی که تو سه روز متوالی برگزار شد...  

خیلی خیلی برام شیرین و به یاد موندنی بود....  

با آدم های جدید آشنا شدم....  

چند روز کنار دوستای خوبم بودم....  

و ایده های جدید گرفتم....  

و دوستان قدیمیمو دیدم.... و....  

خیلی خوب بود:) 

 

جزئیاتش خیلی زیادن.... اگه فرصت شه مینویسم ازش

همش تقصیر ترامبولینگه

صب پاشدم.... سرماخورده و کوفته و... اصلا یه وضعی!.... داغون... آنفولانزا.... قیافه مث کزازیا.. مث این آدما که قانقاریای مزمن دارن... از سوالای دی آی پی پرینت گرفتم... با این امید که بخونمشون و حلشون کنم ولی.... عصر که گذشت... الان شبه... من موندم و ۱۰ تا سوال دی آی پی حل نشده:(.... و تمام روز استند بای پای تیوی بودم و چرت زدم و فیلم های ۱۰۰ من یه غاز دیدم:(

پی اچ دی؟؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزمره

سر کلاس نشستیم... از پشت دیوار کلاس صدای مته میاد.... :دی... انقدر صدا بلند و نزدیکه که آدم فک میکنه الانه که دیوار سوراخ شه:دی... تو همچین مواقعی من اصلاااا نمیتونم خودمو کنترل کنم و میخندم:دی... و دیگران هم که دارن خودشونو کنترل میکنن.... خودشونو رها میکنن و کلاس خشک معقولک از حالت خشکی خارج میشه:دی 

 

 

دوباره یه روز دیگه سر کلاس معقولک نشستیم.. تقریبا غروبه... پنجره بازه.... پنجره رو به پارکینگ کارکنان و اساتیده... یکی از کارکنان که جسم نسبتا کوچیکی داره و صداش تابلوئه.... داره با یه کارمند دیگه حرف میزنه... صداشون تو کلاسه... بعد یهو یه عطسه ی خیلی خیلی بلند میکنه... طوری که حتی معقولک هم نمیتونه جلوی خندشو بگیره:دی... اصلا یه صحنه ایه ها... حالا من  خوب توصیفش نکردم