درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

رفتیم علائدین.... تقریبا یه ساعت با حلما تو ماشین نشستم تا خلبان رفت گوشیمو برد ال سی دی شو عوض کرد و برگشت :)


زیر پل حافظ یه جای پارک گلابی پیدا کردم و پارک کردم تا برگرده... همونجایی که پارک کردم روبروم یه مغازه ماگ فروشی بود... لعنتی همه ی ماگ هاش یکی از یکی قشنگ تر بودن... رفتم تو مغازه و تا وارد شدم گفتم چقدر مغازتون خوشکله... فروشنده خانم سن بالایی بود :)...  مهربون مرتب و تر و تمیز و  میکاپ و میکروبلید و قد بلند و.... گفت نظر لطفتونه.... بعد یه ماگ برداشتم... رز گلد بود... عاشقش شدم... خریدمش اومدم بیرون...


از خرید ماگ و درست شدن گوشیم در پوست خود نمیگنجیدم :)...

ال جی وی 20 قشنگم

روز هشتم نوروز 98 خونه پدرشوهر بودیم با خلبان و داداشاش تو حیاط نشسته بودیم.... گوشیم دست حلما بود... آورد گوشیو بهم داد... رو یه چارپایه کوچیک نشسته بودم... گوشیو گذاشتم رو دامنم... مشغول حرف زدن بودیم... یادم رفت گوشی رو پامه... تا پاشدم گوشیم افتاد و ال سی دیش شکست :(.... 


اومدیم تهران... خلبان یکی دو ماه بعد گوشیمو برد ال سی دیشو عوض کرد... 


داشتیم زندگیمونو میکردیم که یه تولد دعوت شدیم... تو تولد گوشیم دست حلما بود... از دستش افتاد یه گوشه بالای ال سی دیش دوباره شکست :(...


بازم به زندگیمون با همون ال سی دی شکسته ادامه دادیم... تا امروز که خواستم از تو تخت بلند شم... گوشی از دستم افتاد و اون یه تیکه ال سی دی که شکسته بود کنده شد و گوشیم دار فانی رو وداع گفت :((((((


زنگ زدم به خلبان گفتم گوشیم خراب شده خیلی ناراحتم... چند بار پشت سر هم گفتم خیلی ناراحتم... یهو حلما گفت مامان ناراحتی؟ ببخشید مامان :)))))


بهش گفتم قربونت برم چون گوشیم خراب شده ناراحتم عزیز جونم...


و دیگه ناراحت نبودم