درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

فروردینمون آروم و سریع گذشت... همش بخور بخواب... قصدم بود کارای مفیدی انجام بدم و یه چیزی یاد بگیرم ولی همت نکردم :( همش حالت تهوع داشتم و اوضام خوب نبود... تو خونه به فیلم دیدن و بازی با حلما و مطالعه و آشپزی میگذشت... خونه مامان اینا به استراحت مطلق و ورق بازی و بخور بخواب...


انقدر تو خونه بودم و هیشکیو ندیدم و حرف نزدم که هفته پیش رفتم دکتر دو ساعت تو مطب بودم... وقتی برگشتم تا دو روز داشتم از اون دو ساعت تعریف میکردم و اینکه چقدر خوش گذشت :))) دیروزم رفتم سونوگرافی... کمی معطلی داشت منشی گفت برو تو ماشین بشین نوبتت شد بهت زنگ میزنم... اومدم پایین کمی تو خیابون پاسداران راه رفتم خیلی خوش گذشت :))) هوا عالی بود :))


امروز صب ولی ساعت 7 باید پامیشدم تا حلما خواب بود میرفتم آزمایش... مدت های مدید بود این ساعت صبح از خونه بیرون نرفته بودم... خیابونا هم خلوت و عالی ولی چشمام باز نمیشد... تو آزمایشگاه یه مادر جوون با یه پسر بیست و چند ساله بودن و من... با این حال مثکه مسئول پذیرش هم هنوز لود نشده بود و کلی معطل شدم... کارم که تموم شد گفتم آخیش که آقاهه گفت برو خونه صبونه بخود دو ساعت دیگه بیا :|||||