درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

کلاغ....

اول جاده اندیمشک خرم آبادیم.... یهو با یه لحن خاصی بهش میگم قللللللللللللللب

خوشش میاد.... از ته دل میخنده..... بعد یه سری دیگه کلمه رو با همون لحن خاص بهش میگم.... کلی ذوق میکنه.... خودمم بیشتر از اون ذوق میکنم.....یه کم میگذره.... عدای منو در میاره!!!..... بهش میگه عهههههه نشد.... تو باید لحن خودتو پیدا کنی.... بعد دیگه هی تمرین میکنه و من میگم نه!.... نشد....


دو روز بعد.... شب خونه عمه ایم..... برگشتنی داره منو میرسونه.... یه لحظه ماشینو پارک میکنه.... میگه الی چشاتو ببند.... چشامو میبندم....  بعد هی کنجکاوم!!.... یواشکی باز میکنم.... بعد میگه عههههه تقلبی نکن الیییییییییی.... بعد منم چشامو جدی میبندم..... از عقب یه چیزی میاره.... متوجه نمیشم چیه.... بعد یهو صدای یه کلاغ میاد که میگه قلب قلب:دی.....


هر دومون میترکیم از خنده.... خیلی با مزس....


.

.

.

.

چند روز بعد...


زنگ میزنه.... عکسش میاد رو گوشیم..... با لبخند میگم جاااانم.... حرف نمیزنه!.... صدای کلاغه میاد که میگه قلب قلب!!.... ریسه میرم از خنده.....


بعد میگه کارت نداشتم :)))..... خدافظی میکنیم..... تا چند دقیقه همینجوری الکی تنها تنها دارم میخندم :))

تقدیم به همسفرم برای همه ی اختلاف های ریز و درشتمان

همسفر!  
در این راه طولانی که ما بی‌خبریم 

و چون باد می‌گذرد  
بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند  
خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا  
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم  
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد  
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم  
یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را  
و یک شیوه نگاه کردن را  
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی.  
هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.  
و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است  
  عزیز من!  
دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.  
اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.  
عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .  
من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.  
  عزیز من!  
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد .  
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.  
بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم..  
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .  
بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.  
بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .  
اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .  
سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است.  
بیا بحث کنیم.  
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.  
بیا کلنجار برویم .  
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.  
بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.  
من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم.  
بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم .  
عزیز من! بیا متفاوت باشیم
 

  این مطلب بخشی از یکی از نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرش است