صبح میرم بوستان براش یه هدیه ی کوچیک بخرم.... خداییش خیلی سخته برای خلبان ها خرید کردن!!.... اصلا هیچی به ذهنم نمیرسه!..... به سختی یه چیزی که احتیاج داره براش میگیرم.... و همش منتظرم تا عصر شه بیاد بهش بدم.... عصر زنگ میزنه و میگه کارش طول کشیده و احتمالا بعد از 8 شاید بتونه بیاد.... ساعت 8:30 بهش زنگ میزنم هنوز خونه اس و لپش پره... بهش مبگم چی تو لپته؟... میگه ترشی!!.... میگم شام میخوری؟ میگه نه!.... فقط ترشی... میگم نخوووووووووووووووور میمیریییییییی....
بعد میگه شرمنده من امشب نمیتونم بیام.... مهندس خونمون میمونه و نمیشه تنهاش بزارم و بهش میگم خب اشکال نداره.... آخییششششش..... یه شب از دستت راحتم و این صوبتا.... بعد اونم کم نمیاره و میگه احساس آزادی میکنم و حس خوبیه و ....
یه کم بعد زنگ میزنه و میگه من نمیتوووونممممم دارم میااااام!!!:دی
40 دقیقه بعد هم زنگ میزنه میگه پایینم!!.... بهش میگم شام خوردی میگه نه ه ه ه.... منم سریع براش شام میبرم و میرم پایین....
تغییر تیپ دادم خفن!!!..... قبل از رفتنم بچه ها همش میخندن..... میدونم برسم پایین منو نمیشناسه....دره خونه رو باز میکنم نمیبینمش.... میرم به سمت خیابون.... یهو از پشت سرم صدام میکنه برمیگردم یه گل خوشکل دستشه.... بهم میده و نگام میکنه و دوتایی ریسه میریم از خنده.... میگه اون پشت بودم نشناختمت:دی....
اون رو صندلی شاگرد میشینه شام میخوره و من رانندگی.... میریم سعادت آباد.... یه جایی پارک میکنم تا شامشو بخوره..... بعدش میریم هات چاکلت شیک میخوریم و برمیگردیم خونه..... تو مسیر برگشت با یه آهنگ خوشکل دوتایی بلند بلند میخونیم.... خیلیییی فاااااز میده..... بعد دوباره یه جایی پارک میکنیم و کلی حرف میزنیم و .... بعدشم منو میرسونه و میره :))))))))) هنوز نرفته هم مسیج میده.... :)))))
هدیه اش هم جاموند و یادم رفت بهش بدم:دی