درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

۲راهی

بعضی از ادما.... اگه 8 لایه هم ایزوگامشون کنن بازم معرفت ازشون چیکه میکنه... مثلا... خیلی از دوستام هستن که واقعا با معرفتن... بعضیام که .... راستش شما ها که غریبه نیستین ... دوستای دزفولی بسیاااار با معرفت تر از شهرستانیا هستن... اصولا ماها یعنی دانشجوهای دزفولی خیلی ادمای به درد بخوری هستیم.. نه؟ این 4 سال که تموم شد دیگه ولی خیلی از بچه شهرستانیا تو طول ترم یه سلام درست حسابی با ادم نمیکردن و ... اخر ترم موقع جزوه گرفتن... یا موقع حذف و اضافه... یا وقتی پولاشون تموم میشد... یا وقتی نمره ها رو تو برد میزدن و ..... ماها میشدیم عزیز دلشون!... همش تلفن و پیامک و... یه سری یکی از دوستا تلفن کرد... گفت واسه حذف و اضافه پول واریز نکردم... اگه ممکنه برو دانشگاه برام وام بگیر...! من؟ الی؟ من کلا حال و حوصله ی بدو بدو کردن و کارای اداری رو اصلا ندارم... خودمم تو این سالا هیچ وقت کارم گیر نیوفتاده همش دنبال کارای ملت بودم!... خلاصه.. کله ی سحر بیدار شدم رفتم سراغ کار همکلاسی!...  تو شلوغی امور مالی براش فرم وام پر کنم... ساعت 9 بود بهش تل زدم تا مشخصات دقیقشو بپرسم... خانومو از خواب بیدار کردم!... کلی طول کشید تا فرما رو پر کردم... از این اتاق به اون اتاق... ساعت 11 خانم تماس گرفت گفت پولو جور کرده و  دیگه وام نمیخواد!

.

.

.

یه سری یه دختر شیرازیه تلفن کرد و ازم خواست تا یه نامه ای رو از اموزش بگیرم ... نامش چند تا امضا احتیاج داشت... همه رو براش درست کردم.. بردم تایپیست تایپ کرد... بردم دبیرخونه و ..... اخر سرم گفت سفارشی برام پستش کن.... بعدش حتی ازم تشکرم نکرد چه برسه به اینکه بخواد هزینه ی پستی رو باهام حساب کنه!

.

.

.

یه سری دیگه... یکی از بچه ها که شهرستانی بود... کلاس فوق العاده های اخر ترمو پیچونده بود.... بهم تل زد و گفت جزوتو برام کپی کن یه هفته مونده به امتحانا که میام دزفول میام در خونتون ازت میگیرم... یه هفته مونده به امتحانا شد... نیومد جزوه رو بگیره و ... بی خبر درسشو حذف کرد!

.

.

.

یکی از دوستام شب امتحان بی جزوه مونده بود... جزومو خوشکل و کامل و تمیز بهش دادم.... 2ماهه بهش گفتم من این ترم آزمایشگاه دارم جزومو احتیاج دارم... خبری ازش نیست که نیست... خودم مجبور شدم از یکی دیگه از دوستام جزوه بگیرم .. ولی اصلا نمیتونم از رو این جزوه بخونم!

.

.

.

هر دفعه از این اتفاقا میوفته به خودم میگم الی... دیگه پشت دستت را داغ کن و برای شهرستانی ها کاری انجام مده! ولی بازم میگم... خوب گناه دارن دیگه... جز ما کسی رو ندارن که!... ولی خودم هیچ وقت کاری رو که باید خودم انجام بدم نمیدم به کسی دیگه

یکی از دوستام هم شمالیه... امروز تل زده... میخواد برام گزارش کاراموزیشو میل کنه برم تحویل استادش بدم!  بعدشم تو اس ام اسش برام نوشته که ایشالا بتونم برات جبران کنم.... باز خوبه این یکی جبران کردن سرش میشه!

.

.

.

چند تا دوست دارم... دهلرانی هستن... پارسال باهاشون مشهد رفتم... هم اتاقی بودیم... خیلی هم بهمون خوش گذشت...  دخترای خوبی بودن ولی... احساس میکنم همش میخوان از ادم سواستفاده کنن!... همش سوالای خصوصی میپرسن!... خوشم نمیاد از ادمایی که تو زندگی دیگران زیاد وارد میشن و همش سوالای خانوادگی میپرسن... تازه تا ادمو میبینن میگن شوهر نکردی!.... هفته ی پیش اومدن دره خونمون... چرا همه ادرس خونه ی ما رو بلدن آخه! تعارفشون کردم که بفرمایید بالا و ... گفتن الان نمیتونیم... ولی هفته ی آینده دعوتمون کن بیایم!.... دوست ندارم بیان و وارد خونه زندگیمون شن... میترسم یه بار بهشون بگم بیان.. خوششون بیاد و دم به دقیقه تلپ شن!... چرا اتاقت رنگا وارنگه... چرا سقف خونتون خرابه... چرا خونتون تاریکه... چند تا اتاق داره... اتاق مامان و بابات چطوریه... این ماشین خودته؟... چرا یه کم آرایش نمیکنی؟... ماشین بابات چیه؟... چرا دره کمدت خرابه... توی اون کشو چی داری... عینکتو بده بزارم رو چشام ببینیم بهم میاد یا نه!... مبایلتو بده اس ام اساتو بخونم! و و و و و و ... بهشون گفتم باشه خودم دعوتتون میکنم ولی... فکر نمیکنم دعوتشون کنم!

.

.

.

از همه ی اینها که بگذریم... دوستای دزفولی و اندیمشکیمو خیلی دوست دارم..... هرکاری بخوان براشون انجام میدم... اونا هم همشون منو دوست دارن و .... همیشه به فکرمن...  و اینجوریه که اگه 8 لایه هم ایزوگامشون کنم بازم معرفت ازشون چیکه میکنه

نظرات 4 + ارسال نظر
امین یکشنبه 24 آبان 1388 ساعت 09:17

سلام الی.. مرسی از اینکه میای و سر میزنی.. راستش من نوشته های شما رو خوندم که به نوشتن ترغیب شدم.. ازتون ممنونم..

فردا ظهر بلیط دارم.. فک کنم جمعه صبح برگردم.. اگه این چند روز نرسم بیام وبت شرمنده... جبران میکنم !!..

مطلبت رو خوندم.. واقعاْ همینطوره که میگی..

عرفان از شیراز یکشنبه 24 آبان 1388 ساعت 11:42

سلام
خسته نباشید
موارد جالبی را عنوان کردی ولی من شیرازیها را اینطور نمی بینم اخه با معرفتن .
ضمن اینکه بنظرم میرسه نباید ناراحت بشی چرا که ادمها بسته با احساساتشون و وجدانها متعدد هستند و شما از نوع نیک و ایثارگر بمعنای واقعی هستی .
موفق باشید

مهران بقایی یکشنبه 24 آبان 1388 ساعت 14:14

.... دس س س س این دل صاب مرده

امین یکشنبه 24 آبان 1388 ساعت 18:42

سلام.. یه ماجرا دیگه تو وبلاگم نوشتم ! خوشحال میشم بیای...


فردا شاید وقت نشه بیام... تا هفته دیگه خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد