درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره...


امشب پر از احساسات جدیدم!... توانایی دارم تا صبح بیدار بمونم و بنویسم...

اول تا یادم نرفته... امروز عصر با خواهرم رفتیم سی دی فروشی سر فلکه... فیلم ا م ش ب ش ب م ه ت ا ب ه رو خریدیم... و الان نشستیم دیدیمش... اول فیلم... اون نقش اصلیه فیلم داشت حرف میزد... گفت: "مهم نیست آدم خوشکل و خوشتیپ باشه یا نباشه... مهم اینه که حتی اگه خوشکل و خوشتیپ نیست اعتماد به نفس داشته باشه..."... من اینو چند روز پیش از یه نفر شنیده بودم!... این تیکه ی فیلم برام تکراری بود!...

اینم باید بگم که از اول تا آخر فیلم سرم پایین بود و داشتم گردو میشکوندم!...و فقط صدای فیلمو میشنیدم!...  چند روزه صبحانه نون و پنیر نخوردم... آخه تنبلیم میشد گردو بشکنم!... و مغز گردو تو خونمون موجود نبود!...و این مطلب قابل ذکره که نون و پنیر بدون گردو از گلو پایین نمیره!... از گلوی شما پایین میره آیا؟... تصور کن... کنار بخاری بشینی... نون بزاری رو بخاری برشته بشه... بعد لقمه کنی و بخوری!.. خیلی میچسبه هاااااا... اونم اگه ادم در جمع خانواده باشه و تنها نباشه دیگه چه شود...

امروز بالاخره با دوستامون هماهنگ کردیم که فردا بریم بیرون!... قراره همه جمع شیم!... تا الان داشتم کارای هماهنگی رو انجام میدادم... تا چند دقیقه پیش به همه ی دوستام مسیج شب بخیرو دادم و گفتم بیام یه سر بزنم... که دیدم....

بله دیگه... دیدم حیفه بیام اینجا و ننویسم و ملت رو از قلم بسیاااااااااار توانای خودم بهره مند نسازم!... الان همه کلیک کردن و صفحه رو بستن! و کسی دیگه حس خوندن نداره دیگه!

2 روزه! نمیدونم جریان چیه!... هرچی به هرکی میگم قبول میکنه!... عصر با یکی از دوستام حرف میزدم... گفت فلانی گفته من نمیام... من گفتم بیخود کرده!... باید بیاد!... تلفنو قطع کردم به دوستم مسیج دادم : " فردا تو هم باهامون میای باشه؟... جوابت "باشه" باشه. باشه؟..." گفت الی باشه منم میام!... به همین راحتی قبول کرد!... به یکی دیگه از دوستام گفتم گفت امتحان دارم... باهاش حرف زدم و قانعش کردم که این دوره هم جمع شدن واسه روحیش خوبه!... قول قطعی نداد... ولی فکر کنم بیاد! 


تو فروشگاه دانشگامون... فریم عینک اوردن یکی 6 تومن!... مفته! نه؟... من که دیگه خیلی کم عینک میزنم و احتیاج ندارم وگرنه حتما میرفتم 12 رنگشو با لباسام ست میکردم میخریدم!... یه سری میخواستم فریم عینک بخرم... هفته ی بعدش قرار بود بریم عروسی... لباسم صورتی بود!... فریم صورتی خریدم!... ولی امتحان آزمایشگاه داشتیم نشد برم عروسی!.. مجبور شدم 6 ماه عینک صورتی بزنم!... الان که فکرشو میکنم خیلی بچه بودم! نه؟.. بعضی وقتا میرفتم 2تا عینک همزمان میخریدم!... یکی فوتو کروم یکی ساده!... الان که فکرشو میکنم کار کودکانه ای میکردم!... جالب اینجاست که خانواده هم مخالفتی نمیکردن!... و شاید اگه مخالفتی میکردن اون زمان من دلخور میشدم!... چرا اون موقع عقلم نمیرسید؟ 

4 شنبه 5 شنبه جمعه کلاس فوق العاده آزمایشگاه داریم!... هرچی اول ترم خوشی کردیم... جبران میشه!

این هفته نمیرم آزمون بدم!... هم بخاطر اینکه هیچی نخوندم... هم بخاطر اینکه نمیشه کلاس تکنیکو نرم!... هم بخاطر اینکه امتحان دارم!...

اوضاع درسی بسی ویران است!... نمیرسم واسه سراسری بخونم... آخه باید پروژمو کامل کنم و تحویل بدم!... کلی ترجمه رو دستم مونده تا 1 شنبه باید ترجمه کنم!... امروز ظهر همش اینترنت سرچ میکردم یه سر به سایت علوم پزشکی زدم... کارنامه های نفرات برتر آزمون وزارت بهداشتو دیدم... به کنکور وزارت بهداشت خیلی امیدوارم... اخه تنها راهیه که منو به دانشگاه سراسری میرسونه... ( اگه بخونم)... وگرنه باید برم آزاد!...

حافظه ام روز به روز داره خراب تر میشه!... فکر کنم واقعا قسمت اسامی تو مغزم داره تخریب میشه!... داشتم با پروتئوس کار میکردم... هرچی فکر میکردم یادم نمیومد اسم برنامه ای که باهاش کار میکنم چیه!... ذهنم قفل شده بود!...

نظرات 2 + ارسال نظر
مهران بقایی سه‌شنبه 24 آذر 1388 ساعت 01:11

اون عینکهای شش تومنی قلابی هستند همه چینی و بی کیفیت قرار است از طریق اتحادیه شکایتی بر علیه شان تنظیم بشود

پروتئوس بدون فریم! سه‌شنبه 24 آذر 1388 ساعت 19:42

اییییششش معلومه که نون پنیر بدون گردو پایین میره..
ولی من جدیدا یاد گرفتم گردو با خرما میخورم..ایییکک حال میده...
گردو و خرما میخورم و گاوصندوق میبینمو..خونواده در کنار من هی میگن اااااه اینم فیلمه که تو میبینی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد