عصر جمعه است... پدر زود میاد خونه... تا میاد میگه حاضر شید بریم باغ... بچه ها خوشحال میشن... سریع آماده میشن... خانم خونه کمی کار داره... منتظرن تا کاراش تموم شه... چند دقیقه بعد... بارون میاد... هوا خراب میشه... پدر میگه بیخیال نمیریم!.... حال بچه ها گرفته میشه!!... خانم خونه همچنان داره کار میکنه... پدر میره پای تلویزیون... بچه میره به مامانش غر میزنه... میگه حوصلم سر رفته... مادر میگه به من چی برو به بابات بگو... بچه همچنان غر میزنه... مادر سعی میکنه قانعش کنه... بچه کوتاه نمیاد... صدای رعد و برق تو خونه میپیچه... از سقف خونه آب چکه میکنه....
عصر جمعه است... تلفن زنگ میخوره... اون ور خطی ها به این ور خطی ها اصرار میکنند که منتظرتونیم بیاید خونمون... این ور خطی ها پا میشن اماده میشن.... میرن خونشون... تا شب میشینن بازی میکنن... شام میخورن.. فوتبال میبینند.... بارون میاد... هر از گاهی میرن از تو پنجره بارونو تماشا میکنن... از پنجره که بیرونو نگاه کنند... باغو میبینن.... صدای بارون که میریزه رو درختا... و شاخ و برگو قلقلک میده... صدای خنده ی درخت ها شنیده میشه...
عصر جمعه است.... یه خانواده سوار ماشینشون شدن... تو جاده... پدر خانواده سرعت میره... بچه ها عقب نشستن... از پنجره بیرونو نگاه میکنن... بارون میخوره رو شیشه ها... بیرون تار دیده میشه... هوای تو ماشین کمی گرمه... بارونه... نمیشه پنجره ها رو باز کرد... کولر ماشینو روشن میکنن.... هوای متبوعی تو ماشین در جریانه... دختر از پنجره بیرونو نگاه میکنه... زن و شوهری با پسر 10 سالشون سوار موتور هستن.. یه ساک بزرگ هم دست زنه است... هر سه شون خیسه خیسن... باد روسری زنه رو تکون میده.. چتری هاش ریخته بیرون... باد چتری هاشو برده رو هوا... زنه یه دمپایی نارنجی پاشه!.... مرده گاز میده تا هرچی زود تر به یه سقف برسن... بارون تو صورتشون میخوره.... ولی تو صورت هیچ کدومشون نارضایتی نیست...
عصر جمعه است.... ماشن با سرعت تو جاده در حرکته.... بارون شدید شده... ولوم ضبط ماشین تا آخر بلنده... بارون شدید تر میشه.... برف پاک کن های ماشین تند تر حرکت میکنند.... مرد سرعت میره... خواننده با تمام وجود داره میخونه.... بچه خوشحاله که داره میره بیرون...
ما که جمعه تا ساعت 2 تو قطار بودیم.. بعدشم امدیم خونه ناهار خوردیم و خوابیدیم و جمعه رو به شنبه پیوند دادیم !!
اپیزود های قشنگی از بارون نوشتی . شرایط یکسان و بازیگران متفاوت
سلام خوشحال شدم که به من سرزدی
البته که مشکلی نداره که من و لینک کنی
پدر و مادرم خوزستانی هستند
عصر 4شنبه است و ما معادلات می خوانیم!
عصر 5 شنبه است و ما معادلات می خوانیم
عصر جمعه است و ما معادلات می خوانیم!!!!!!!!!!!!!!!!!
خو دیگه شدم یه معادله دیفرانسیل!
به عمرم این همه خرخونی نکرده بودم!!!!!!!!!
باز خوبه که امتحانم رو خوب دادم
عزیزم... دیگه آسون تر از معادلات هم درسی هست؟
مهمترین ملاکها و معیارهای انتخاب همسر چه هستند ............................. .... یکی بهخاطر مال و ثروتش، دوم: بهخاطر نجابت و اصل و نسب خانوادگیاش، سوم: بهخاطر زیبایی و جمالش و چهارم بهخاطر دین و ایمانش. پس زن با ایمان و متدین را انتخاب کن تا خوشبخت شوی».
همه ی عصرهای جمعه هم دلگیر نیست
روان بود
جالبه منم شرح روز جمعه رو نوشتم
عصر جمعه چه اتفاقاتی برای آدم که نمیفته
عصر جمعتون خوش!!!!
عصر جمعه است..........
یه فریاد بلند تو سینه ام مونده........
جایی نیست خالیش کنم........
.
.
.
قشنگ نوشتی
مرسی
عصر جمعه است...اما من هنوز...
شنبه ام!
همه کارم ز خودکامی به بد نامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها
آخ آخ
با موتور زیر بارون !
تجربه های زیادی دارم !
از توضیحی که اون بالا زیره عنوانت دادی حس کردم تو که واقعا داری جادرو میدویی!
آره... تو هم بدو.....
گزارش جلسه ى پنجم...
...مگر هرچه پ و چ داشت،پارسی می شود؟
...درباره واژه بیگانه دشمن پرجم درپایگاهم نوشته ام.
درفش پارسی ازآن قشنگتراست.