درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

میرم تو اتاقش... میبینم تختش خالیه.... میرم تو اتاقم.... تا وارد میشم ملافه رو میکشه رو خودش.....  میبینم یه پتو پهن کرده رو زمین و روش خوابیده.... خندم میگیره.... میگم بد نگذره.... راحت باش... لازم نیست اجازه بگیری.... بی صدا میخنده.... زیر ملافه تکون میخوره.... میخندم.... میگم ببینمت؟.... بی صدا میخنده و بازم ملافه تکون میخوره... خودشو جمع و جور میکنه.... سعی میکنه وانمود کنه خوابه.... میگم ملافه رو بزن کنار میخوام ببینمت... هیچی نمیگه... آروم میرم جلو.... ملافه رو کنار میزنم... چشماش بستس و نیشش تا بنا گوش باز!.... همچنان چشماشو محکم بسته.... میگه برات نامه اومده رو تختته.... ملافه رو میکشم روش... میرم نامشو برمیدارم... نوشته اجی جان.. با اجازه من امشب در اتاقت میخوابم.... لطفا جواب نامه ام را بده.... بعد امضا کرده.... نوشته تو آسمون نوشته اجی... فرشته!!!... بلند میگم باشه ولی فقط امشب هاااااا... پر رو نشی.... ملافه رو میزنه کنار.... نگام میکنه میخنده.... میگه چشم!  

 

 

 

میرم براش چند خطی جواب نامه رو مینویسم.... از اتاق میرم بیرون... وقتی برمیگردم عمیق و راحت خوابیده!!..... میبوسمش... پتوشو میکشم روش.... صبح بیدار میشم.... میبینم امضا کرده نوشته خوانده شد!!!....

نظرات 15 + ارسال نظر
نسترن دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 11:33 http://nastaran-es.blogfa.com/

به این می گن یه آبجی گل و دوست داشتنی بابا به خواهر منم یاد بده خوب

مهتاب دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 11:34 http://dezrood.blogfa.com

سلام ... آپم ...

محسن دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 13:42 http://dez-negar.blogfa.com

آفرین به این آجی مهربون...کاملاً درک میکنم که چه آرامشی داشته وقتی پیش خواهرش خوابیده.
داداشم که کوچیک بود ؛ بعضی وقتا میومد پیشم میخوابید . ولی نه رو زمین ، رو تختم میخوابید !!! اونم بدون نامه و اینجور چیزا !
البته خودمم کوچیک که بودم
یادش بخیر...

دختراردیبهشتی دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 14:36

چه گلیه بانمکی..

نامه هاشو وردار یادگاری..

yas دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 16:39 http://ghandan556.blogfa.com

akheyyyyy!che ajiiii goliiiii!
dadashetam che bamazas!
man omran bezaram dashim biad tu otagham
na shokhi kardam!

آسمان سرخ دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 19:43 http://m2sr.parsiblog.com/

بسم الله
سلام
منو از کجا پیدا کردی ؟
از توی لپ لپ ؟

ساده و صمیمی بود ...
انگار هم شهری هستیم !
صادق دی رو میشناسی ؟
موفق باشی
آسمون دلت سرخ ...

صادق؟

کم و بیش؟

گه گاه وبلاگشو میخونم

هیچ گاه دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 21:23 http://hichgaah.blogfa.com

روان بود

محسن از دنیای دوست داشتنی دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 21:35 http://mohsenbak.persianblog.ir/

من این پستا که میخونم حسودیم میشه...

کامیار سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 01:27

خوش به حالت

اگه من برادر یا خواهر داشتم اتاق که هیچی

جونم رو واسش میدادم

سید رضا سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 09:07 http://srsreza.blogfa.com

سلام.خواهر ندارم ولی حتما داشتنش حس خوبی به آدم می ده.خدا حفظتون کنه...کاش منم داشتم.

صادق سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 09:16 http://kamobish.parsiblog.com

سلام
بدون اغراق بگم : این پست از قشنگ ترین و با احساس ترین پست هایی بود که در چند وقت اخیر خوندم !

قدر این لحظاتو بدون.
............................................
می بینم که توی نظرات از من هم حرفی به میون اومده !!!

دختری از سرزمین سوزیانا سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 10:36 http://nancyahwazi.blogfa.com

جالب بود............

امین سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 11:00

خیلی بامزه بود... کلی خندیدم

مهتاب سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 14:41 http://www.dezrood.blogfa.com

سلام ...
اخی .... یاد خودمو خواهرم افتادم ..
.
.
.
.
.
جواب کامنتت :


نمی تونم ....

aron سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 15:37

che harkate jalebi....!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد