درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

دختره

دختره از اون دخترای پر رو بود... که مثکه همه بده کارشن..... اصلا ازش خوشم نمیومد...   یه بار خیلی اصرار کرد تمرین های هوش مصنوعی رو میخواست... جواب تمرین ها رو فلشم بودن... من به سختی جواب تمرین ها رو گیر اورده بودم.... دلم نمیخواست فلشمو بهش بدم... خیلی اصرار کرد.... فردا صبحش هم باهاش کلاس داشتم.... گفتم من فلشمو نیاز دارم.... خیلی اصرار کرد.. گفت فردا صبح برات میارمش!... فلش بی زبونمو بهش دادم!.... فرداش کلاسو نیومد!..!!!.... چند روز بعدش بهش زنگ زدم.... تا زنگ زدم دختره ی پر روو گفت هه هه هه واسه فلشت زنگ زدی!!... چند روز بعش تو دانشگاه دیدمش و فلشمو ازش گرفتم...

.

.

.

برای فیزیک پزشکی... انگیزه پروژش تک نفری بود... کامل جمعش کرده بود... فقط دنبال یکی میگشت باهاش هم گروه شه که اون ارائه بده.... همین دختره بهش گفت باشه.. اسم منم بزن تو پروژت من ارائه میدم!...  دختره بینیشو عمل کرده بود... مثکه آلرژی پیدا کرده بود به چیزی!... چشماش مدام یه کاسه ی خون میشد... روز ارائه پروژه هم اومد و به انگیزه گفت من نمیتونم ارائه بدم... و الکی واسه خودش نمره گرفت!!...

.

.

.

چندین بارم ناغافل و عمل انجام شده قرار گرفته بودم و بهش جزوه داده بودم و با بدقولی هاش مواجه شده بودم!... خلاصه من با این دختره کلا مشکل داشتم دیگه!!...

.

.

.

4شنبه عصر... دوان دوان میرفتم تا به اتوبوس برسم... نفس زنان وارد اتوبوس شدم... یکی از پشت سر زد بهم گفت تو اینجا چیکار میکنی!!!... برگشتم... یه خانم با موهای سشوار کشیده و باز...  یه شال نازک و باز... با شونصد و نود نه قلم آرایش و چندین سانتی متر کرم روی پوست و یه سایه ی گربه ای و ..... هر چی فکر میکردم یادم نمیومد!... بهش گفتم خانم اشتباه گرفتین منو!... گفت نه... مگه تو .. نیستی؟... خودشو معرفی کرد!... سراغ چند تا از دوستامو گرفت... گفت تو تهران شاغله تو یه شرکت خصوصی!!.... و کلی از موقعیت شغلیش حرف زد و کلاس گذاشت و.... به نظرم خیلی مشکوک میزد... به یاد سریال های ایرانی افتادم که قدیما نشون میداد.. دختر های شهرستانی میرفتن تهران و اغفال میشدن و ........

.

.

.

بعد دختره یهویی غیب شد!....

نظرات 11 + ارسال نظر
محسن دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 09:25 http://dez-negar.blogfa.com

چه جالب !
بری تو یه شهر دیگه و کسی که ازش متنفری رو ببینی...بین این همه آدم !
-----------------
انقدر بدم میاد از اینایی که به بهونه دوستی با آدم فقط اسمشونو میزارن تو پروژه و هیچ کاری نمیکنن و فقط نمره میگیرن....اه اه اه .

رامک دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 09:50 http://letterbox.blogfa.com

امان از این جزوه دادن ها! دم امتحانات که میشد سیل اس ام اس بر گوشی ما جاری بود و...

ذهن منحرف دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 10:03

ok

مریم دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 11:15 http://mosafer777.blogfa.com

سلام
رسیدن بخیر امیدوارم که نتیجه ی خوبی بگیری
جالبه دو تا از کتابایی که شما خریدی منم خریدم امسال نمایشگاه افتضاح بود به تمام معنی تنها نکته ی خوبش تغییر فضاش بود کتاباش ...

محسن ( دزنگار ) دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 12:29 http://dez-negar.blogfa.com

ولی باز خوبه فلشتو بهت داده....
یکی فلش منو برده . وقتی سراغشو ازش گرفتم گفت که هنوز پیداش نکردم که بهت بدم
.........
چقدر بعضیا پر رو هستن....تازه جالب اینه که با خنده اینا رو میگفت

دختراردیبهشتی دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 ساعت 16:21

خوب نیس راجبه کسی اینطوری حرف بزنی.اونم اینقد اینطوری..
دختره دماغشو عمل نکرده بود.ناخنش رفته بود تو چشش.شرکت خصوصی چیز باکلاسی نیس..جاییه که آدمو استثمار میکنن فقد.حرصشو نخور.به جای خاصی نرسیده.

عبدالکوروش سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1389 ساعت 01:48

بله... از یه دختر دزفولی بیشتر ازاین نمیشه انتظار داشت که وقتی که دختر خوشکلتر و تمیزتر از خودشو میبینه هزار تا عیب و ایراد روش نذاره. تو چطور به خودت جرات دادی که همچین حرفایی راجع به اون دختر بزنی؟! به جرم اینکه آرایشش غلیظ بود ولی تو عین امل ها بی آرایش بودی؟ واقعا که... ناسلامتی تحصبل کرده هم هستی و باید توقع دید باز ازت داشت. واقعا متاسفم واسه این طرز فکرت.

رضا سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1389 ساعت 01:49

افرین مثل اینکه تاثیر گذاشت دیگه از اون حرفا نزدی.اگه همینجوری ادامه بدی میام خواستگاریتشوخی کردم قند تودلت اب نشه کلی خواستگار دارم.فقط ادم باش از انسانیت از زیبایی بگو نه عقده ها وبرخ کشیدین.شاید رستگار شوی

مهران بقایی سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1389 ساعت 02:20

نخوبه سحر تا پسینه تهرون بیدیه اگر منی چه ببووه

محسن از دنیای دوست داشتنی سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1389 ساعت 14:08 http://mohsenbak.persianblog.ir/

سایه گربه ای کدومشه؟

احسان سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1389 ساعت 22:20 http://kajopich.blogfa.com

میگم حالا نری تهران اغفال شی!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد