درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

دیروز.... داشتم بابابزرگو میرسوندم فرودگاه...... تو راه که میرفتیم همش به این فکر میکردم که.... الان بابابزرگ از اینکه نوه اش داره میرسوندش چه حسی داره!..... ولی روم نمیشد ازش بپرسم!...  من خودم!.... وقتی میبینم محمد و محسن و علی و زهرا و گلناز حتی رضا و مینا.... انقدر بزرگ شدن..... یه حس خیلی خیلی خیلی خاص دارم!..... 

 

--------------------------------------------------------------------------- 

 

تو فرودگاه..... یه آقای خیلی محترمی اومد به بابابزرگم سلام کرد!.... و گفت که اونم هم سفرشه.... من نمیشناختمش!... ولی بابابزرگم اونقدر باهاش راحت بود که بهش گفت عه!.. اگه میدونستم تو هم هستی کیفمو نمیدادم باربری....  تو کیفمو برام میگرفتی!!:دی.... شب که اومدم خونه به مرضی گفتم!.... بعد کلی خندیدیم!..... 

 

-------------------------------------------------------------------------- 

 

بابابزرگ رفت..... من همچنان تو سالن بودم!..... یه خانم چادری با دختر هشت نه ساله هم تو سالن بودن.... بیقرار!.... منتظر مسافرشون بودن.... منم رو صندلی ها نشسته بودم و منتظر بودم تا بابام بیاد ولی نه بی بیقراری اونا..... مسافرا اومدن.... منم بلند شدم رفتم جلو که بابام میاد ببینه منو..... کنجکاوانه خانمه و دخترشم نگاه میکردم...... مسافرشون اومد.... یه آقایی که سوار ویلچر بود.... وقتی دخترشو دید تند تند دستای دخترشو میبوسید..... سلام کردنش با خانمش هم به شدت دیدنی بود.... الان من نمیتونم توصیف کنم.... ولی قشنگ با چشماشون با هم حرف میزدن!.... 

 

 

بابا اومد..... گفت بابزرگ رفت؟.... گفتمش آره!.. موند که شاید ببیندت ولی نشد!..... بعدشم اومدیم خونه.... 

 

 

----------------------------------------------------------------------- 

 

بابا گفت این چند روزه همش گفتم کی شه برگردم خونه پیش بچه هام!..... :دی.... بعدشم؟... برام یه جفت کفش ورزشی اورده!

نظرات 9 + ارسال نظر
میم جمعه 21 خرداد 1389 ساعت 19:16 http://haftchenar.blogfa.com

وزارت بهداشت؟ چه جالب،موفق باشی

محسن ( دزنگار ) جمعه 21 خرداد 1389 ساعت 19:23 http://dez-negar.blogfa.com

دوس داشتم سلام کردن اون مرد با زن و بچه اش رو ببینم...
خب باباس دیگه...دلش واسه بچه هاش تنگ میشه !
اینم از سوغات سفر .
خوش به حالت !

محسن ( دزنگار ) جمعه 21 خرداد 1389 ساعت 20:06 http://dez-negar.blogfa.com

فرانسه :
Votre activité est faible blogs

عربی :
نشاطک المدونات منخفضة

جمهوری چک :
Své blogy aktivita je nízká

آلمانی :
Ihre Blogging-Aktivität ist gering

هندی :
आपके ब्लॉगिंग गतिविधि कम है

ایتالیایی :
La tua attività di blogging è basso

پرتغالی :
Seu blog é baixa actividade

روسیه :
Ваш блог низкой активности

اسپانیا :
Su actividad es baja blogs

ترکیه :
Kişisel bloglama etkinlik düşük

تو ماه آینده بیشتر شه فعالیتم

رامک جمعه 21 خرداد 1389 ساعت 22:47 http://letterbox.blogfa.com

حتما بابابزرگت یک حس خیلی خاص داشته

kv's شنبه 22 خرداد 1389 ساعت 00:22 http://www.ghalbe-shishei.persianblog.ir

ممنون که سر زدی
بااجازه لینکت کردم..

نرگس شنبه 22 خرداد 1389 ساعت 00:25

یادم رفت واسه اسمم صفحه کلیدو فارسی کنم!!!

چه چیز عجیب غریبی میاد...

دختراردیبهشتی شنبه 22 خرداد 1389 ساعت 02:33


من موندم..
بابات چه ویژگیه ورزشکاری تو توی تنبل دید که واست کفش ورزشی خریده!!!
ولی شاید میخاسته موجبات تحریکات ورزشی رو فراهم کنه..
اووف با این هوای گرم از ادم انتظاری بیشتراز دراز کشیدن زیر کولر نمیشه داشت..

خب من تو خونه زیر کولر ورزش میکنم

محسن از دنیای دوست داشتنی شنبه 22 خرداد 1389 ساعت 12:00

دیروز.... داشتم بابابزرگو میرسوندم فرودگاه..
جمله ای که ایهام داره....و کنجکاویه خواننده ای که هی تحریک میشه....
با چی پدربزرگشو رسوند فرودگاه؟؟!!!!
یعنی میشه از زیر زبونش در بره ماشینشو لو بده....

دختراردیبهشتی شنبه 22 خرداد 1389 ساعت 19:21

من زیر کولرم حاضر نیستم راه برم..چه برسه به..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد